• صفحه اصلی
  • محصولات آموزشی
  • خدمات کوچینگ
    • کوچینگ زندگی
    • کوچینگ تدریس
  • مقالات
  • مشاوره
  • درباره من
  • ارتباط با من
  • صفحه اصلی
  • محصولات آموزشی
  • خدمات کوچینگ
    • کوچینگ زندگی
    • کوچینگ تدریس
  • مقالات
  • مشاوره
  • درباره من
  • ارتباط با من
  • صفحه اصلی
  • محصولات آموزشی
  • خدمات کوچینگ
    • کوچینگ زندگی
    • کوچینگ تدریس
  • مقالات
  • مشاوره
  • درباره من
  • ارتباط با من
  • صفحه اصلی
  • محصولات آموزشی
  • خدمات کوچینگ
    • کوچینگ زندگی
    • کوچینگ تدریس
  • مقالات
  • مشاوره
  • درباره من
  • ارتباط با من
0 تومان 0 Cart
  • ورود | عضویت

کد گذاری مغز نوجوانان

۱۴۰۳/۰۷/۲۶
ارسال شده توسط مدیریت
مقالات
607 بازدید
کد گذاری مغز نوجوانان

آیا تحقیقات درباره مغز نوجوانان می‌تواند به ما درک بیشتری بدهد و راهنمایی برای آسان‌تر کردن دوران نوجوانی باشد؟ بله، قطعاً! و این چیزی است که ما در این کتاب بررسی خواهیم کرد.

فرض می‌کنم که اکثر افرادی که شاهد رشد یک کودک به نوجوانی بوده‌اند، متوجه تغییرات در احساسات، افکار و رفتارها دقیقاً قبل یا هنگام ورود به دوران نوجوانی شده‌اند. یک لحظه با یک کودک صحبت می‌کنید و ناگهان یک نوجوان جلوی شما قرار می‌گیرد که گوش‌هایش را بسته است، در حالی که احساسات شدید درون او بالا و پایین می‌رود. آه! اما نگران نباشید – همه چیز طبیعی است. نوجوان باید به نوعی از لانه بیرون بیاید تا بتواند در آینده زندگی خود را شکل دهد. این همان مرکز اصلی دوران نوجوانی است. اینکه نوجوان به صحبت‌های بزرگسالان گوش نمی‌دهد، یک نقش مهم دارد – حتی اگر گاهی اوضاع را پیچیده کند.

مغز در دوران نوجوانی به طور چشمگیری تغییر می‌کند و هورمون‌ها این بازسازی کامل را تحریک می‌کنند. نحوه عملکرد مغز نوجوان بر احساسات، افکار و رفتار تأثیر می‌گذارد، بنابراین جای تعجب نیست که نوجوان به روش‌های جدید خود را بیان کند. این تغییرات بزرگ در مغز درخواست نوجوان نیست، بلکه او به نوعی با آن روبرو می‌شود. این تغییرات توسط هزاران سال تکامل طراحی شده است تا نوجوان و انسان‌ها بهترین شانس را برای بقا داشته باشند.

نکته جالب این است که هرچه بیشتر در مورد نحوه توسعه و تغییر مغز در دوران نوجوانی بدانید، برای شما و نوجوان‌تان آسان‌تر خواهد بود. استرس شما هر دو کاهش می‌یابد، رابطه‌تان بهتر خواهد شد و گفتگوهایتان روان‌تر خواهد شد.

آنچه در این مطلب خواهید خواند

Toggle
  • اما مغز نوجوان چگونه کار می‌کند و در آنجا چه اتفاقی می‌افتد؟ و مهم‌تر از همه – چگونه می‌توانید با آن همکاری کنید؟
  • کد توسعه مغز از کودکی تا نوجوانی
  • مغز نوجوان در سه مرحله
    • بخش اول
    • بخش دوم
    • **بخش سوم**
  • مغز انعطاف‌پذیر – به ویژه در سال‌های جوانی
  • رشد در مسیر سختی
  • سلول‌های جدید مغزی در طول زندگی
  • آیا می‌توانیم تولید سلول‌های مغزی را تحت تأثیر قرار دهیم؟
  • تاریخچه تکامل مغز
  • نکات کلیدی برای به خاطر سپردن
  • کد ساختار مغز نوجوان و مسئله هورمون‌ها
  • شکل‌گیری ماهیچه‌ها و مغز – هر دو با تمرین
  • شکل‌دهی مغز نوجوان
  • مغز به سه روش شکل می‌گیرد
    • ۱. ایجاد مسیرهای عصبی جدید
    • تقویت مسیرهای عصبی
    • انقباض یا رشد نواحی مختلف مغز
  • مثالی از رشد مغزی
  • بازسازی مغز نوجوان
  • نقش تمرکز و تجربه در شکل‌گیری مغز
  • افزایش نیاز به پاداش و شدت احساسات در دوران نوجوانی
  • نتایج مثبت و منفی این دوره
  • مثالی از تصمیم‌گیری تکانشی
  • نقش هورمون‌ها در مغز نوجوانان
  • مغز نوجوان: آسیب‌پذیر و خسته
  • تغییرات در چرخه خواب و بیداری
  • توسعه مغز در رابطه‌ها
  • نکات کلیدی برای به یاد سپردن
  • مغز به سه روش شکل می‌گیرد
  • کد سه لایه آگاهی مغز نوجوان
  • شام شبانه با سه بخش مغز در حال فعالیت
  • شخصیت پیتر
  • تاثیر الکل بر عملکرد مغز
  • تأثیر استرس یا الکل بر سیستم احساسی
  • عملکرد بخش‌های مختلف مغز
    • مغز خزنده – بخش ۱
    • مغز میمون – بخش ۲
    • مغز انسان – بخش ۳
  • آیا مغز نوجوانان به روش خاصی کار می‌کند؟
  • سه لایه آگاهی مغز نوجوان
  • تغییرات شناختی نوجوانان و والدین:
  • مطالعات بر روی مغز نوجوانان:
  • توجه

اما مغز نوجوان چگونه کار می‌کند و در آنجا چه اتفاقی می‌افتد؟ و مهم‌تر از همه – چگونه می‌توانید با آن همکاری کنید؟

این دقیقاً دو محور اصلی این کتاب است.

شما بینش‌هایی دریافت خواهید کرد که درک عمیقی از توسعه مغز در دوران نوجوانی به شما می‌دهد و نکات عملی فراوانی برای همکاری با مغز نوجوان. در برخی فصل‌ها، ما بر تحقیقات درباره مغز نوجوان تمرکز می‌کنیم، برخی فصل‌ها شامل توصیه‌های عملی است و در برخی دیگر هم تحقیقات و هم نکاتی برای کار با مغز نوجوان ارائه می‌شود. مغزی که در تعادل باشد به زندگی در تعادل منجر می‌شود. و زمانی که با شرایط مغز نوجوان همکاری کنید، به ایجاد این تعادل کمک می‌کنید. شما با همکاری با مغز نوجوان نه تنها از مشکلات روانی جلوگیری می‌کنید بلکه به تقویت سلامت روانی نوجوان کمک می‌کنید، که هم اکنون و هم در آینده او را قوی‌تر می‌سازد.

در مقاله خواهید خواند که چگونه سه لایه آگاهی در مغز نوجوان وجود دارد و چگونه می‌توانید به هر قسمت دسترسی پیدا کنید. شما با «مغز خاکستری» و «مغز آفتابی» آشنا می‌شوید و داستان کسی را خواهید شنید که چگونه فقط در ۷ هفته مغز خاکستری‌اش را کاهش داد. آیا می‌دانید که شما به طور اساسی یک کنترل از راه دور برای مغز نوجوان دارید؟ به زودی خواهید فهمید که چگونه این کنترل کار می‌کند.

مقاله همچنین به موضوعات زیر می‌پردازد:

– چگونه هویت نوجوان شکل می‌گیرد و ساخته می‌شود.

– چگونه می‌توانید در هر برخورد با نوجوان، پیوند امن ایجاد کنید و چگونه این امر بر مغز او تأثیر می‌گذارد.

– چگونه می‌توانید با نوجوان در مورد موضوعاتی مانند فشار گروهی، تحصیل، الکل و مواد مخدر، صفحه‌نمایش‌ها و رسانه‌های اجتماعی، بازی‌های کامپیوتری، روابط، رضایت و رابطه جنسی، بهداشت، خواب و مشکلات روانی صحبت کنید.

– چگونه می‌توانید در موقعیت‌های انفجاری عمل کنید.

– چگونه می‌توانید به نوجوان کمک کنید تا سلامت وجودی خود را بسازد که نه تنها در طول زندگی او ارزشمند است بلکه یک سپر در برابر مشکلات روانی خواهد بود.

این تغییرات در مغز نوجوانان مدت زمان زیادی طول می‌کشد. در یک موقعیت، وقتی که من و دخترم که در آن زمان در اوایل دوران نوجوانی‌اش بود با هم در حال رانندگی بودیم، موضوع چگونگی توسعه مغز پیش آمد. او معمولاً از بحث درباره مغز لذت نمی‌برد، بنابراین از سوالش کمی تعجب کردم: «مغز کی به پایان می‌رسد؟» چگونه می‌توانستم با احترام بگویم که سال‌ها طول خواهد کشید تا مغزش به طور کامل توسعه یابد؟ سعی کردم توضیح دهم و در عین حال روشن باشم: «دانشمندان می‌گویند مغز تا حدود ۲۵ تا ۲۷ سالگی به توسعه خود ادامه می‌دهد.» از واکنش او کمی نگران بودم. اما چه پاسخی داد؟ «آه چه خوب! فکر می‌کردم باید تا ۱۸ سالگی تمام شود!»

در حالی که مغز در حدود ۲۵ تا ۳۰ سالگی به بلوغ می‌رسد، اما در طول زندگی نیز همچنان شکل می‌گیرد. با این حال، مغز در دوران نوجوانی بسیار بیشتر انعطاف‌پذیر است. این بدان معنی است که ما که با نوجوانان سروکار داریم، در شکل‌گیری مغز آن‌ها نقش داریم و فرصت‌های بزرگی برای کمک به توسعه و شکل‌گیری آن به بهترین نحو داریم. همکاری با مغز نوجوان، و نه فشار بر آن، یک اصل اساسی مهم است.

به عنوان یک متخصص علوم رفتاری و آموزش، در ۲۵ سال گذشته خودم را در چگونگی استفاده عملی از تحقیقات مغزی بین انسان‌ها و در زندگی روزمره عمیقاً مشغول کرده‌ام. اگر قبلاً یکی از کتاب‌های من، «کد تعامل» یا «کد زندگی بر اساس مغز» را خوانده باشید، برخی از قسمت‌ها برای شما آشنا خواهند بود، زیرا مغز نوجوان نوعی متفاوت از مغز بالغ نیست. درک مغز نوجوان تا حدی بر پایه تحقیقاتی است که در کتاب‌های قبلی‌ام توضیح داده شده است. علاوه بر آن، شما از دیدگاه‌های جدیدی بهره‌مند خواهید شد که به طور خاص به مغز در دوران نوجوانی مربوط می‌شود.

در دو دهه گذشته، دنیا با سرعتی بی‌سابقه توسعه یافته است. نوجوانان امروز در دنیای کاملاً متفاوتی نسبت به چند سال پیش زندگی می‌کنند. بنابراین ممکن است این وضعیت گیج‌کننده باشد که چگونه باید بهترین حمایت را از نوجوانان خود داشته باشیم؟ اما درک چگونگی کارکرد مغز نوجوان و نحوه همکاری با آن یک دارایی ارزشمند است و می‌تواند راهنمای ما باشد.

مسلماً عوامل دیگری نیز بر مغز نوجوان تأثیر می‌گذارد، مانند غذایی که مصرف می‌کند و فعالیت‌های جسمی. اما تمرکز این کتاب بر رابطه بین بزرگسال و نوجوان است. بر این اساس، من بخش‌هایی از تحقیقات را انتخاب کرده‌ام که در تجربه‌ام برای تعامل و گفتگو با نوجوانان بسیار مفید بوده‌اند.

همه نوجوانان با هم متفاوت هستند، درست مانند انسان‌ها به طور کلی. اما وجه مشترک این است که برنامه‌های بیولوژیکی پایه‌ای در مغز وجود دارد که رفتارها، افکار و احساسات ما را هدایت می‌کند. این‌ها را در کتاب توضیح می‌دهم، زیرا این عوامل بر همه نوجوانان تأثیر می‌گذارد، حتی اگر در ظاهر متفاوت به نظر برسد. در فصل دهم، به روش‌های مختلف عملکرد نوجوانان اشاره خواهم کرد.

به عمد تلاش کرده‌ام تا از استعاره‌ها، مفاهیم آموزشی و داستان‌سرایی برای توضیح تحقیقات استفاده کنم تا خواندن و استفاده از آن آسان‌تر باشد. چرا؟ زیرا نیت اصلی این کتاب ارائه کاربرد عملی تحقیقات است. اما با وجود اینکه ممکن است ساده به نظر برسد، نگذارید فریب بخورید؛ این مربوط به تحقیقات پیشرفته مغز است که واقعاً ارزش جدی گرفته شدن و همکاری را دارد.

آیا آماده‌اید برای کشف دنیای شگفت‌انگیز مغز نوجوانان؟

 

کد توسعه مغز از کودکی تا نوجوانی

 

در دوران نوجوانی، تغییرات زیادی در مغز رخ می‌دهد. معماری مغز نوجوان متفاوت از مغز یک فرد بالغ است. این چشم‌انداز مغزی، زندگی ذهنی نوجوان را شکل می‌دهد و بر احساسات و رفتارهای او تأثیر می‌گذارد. به همین دلیل، آگاهی از چگونگی عملکرد مغز نوجوان برای شما یک گنجینه ارزشمند است تا بتوانید با آن همکاری کنید و نه در مقابل آن. چرا که وقتی ما با شرایط مغز نوجوان همکاری کنیم، استرس هم در خودمان و هم در نوجوان کاهش می‌یابد.

اما وقتی مغز رشد می‌کند، چه اتفاقی می‌افتد؟

بیایید ابتدا نگاهی بیندازیم به آنچه که در سر کودک رخ می‌دهد وقتی مغز رشد می‌کند و چگونه توسعه مغز بر کودک و در نهایت بر نوجوان تأثیر می‌گذارد. از زمانی که خودم در دوران نوجوانی بودم، علاقه‌مند به مغز و تأثیر آن بر رفتارها، احساسات و افکارمان بوده‌ام. یک خاطره خاص از دوران چهارده سالگی‌ام در این مورد دارم.

در این فصل، ما به بررسی این موضوع خواهیم پرداخت که چگونه مغز به طرز حیرت‌آوری انعطاف‌پذیر است و اینکه در طول زندگی سلول‌های مغزی جدیدی تولید می‌شود. اما ابتدا، به بررسی سه بخش اصلی مغز می‌پردازیم، یا بهتر است بگوییم سه ناحیه اصلی. این بخش‌ها اساس سه لایه آگاهی هستند که همه انسان‌ها دارند. حتی شما. در فصل سوم، درک بیشتری از آن‌ها کسب خواهیم کرد.

اما مغز کودک چگونه لایه به لایه رشد می‌کند؟ از ابتدا چگونه به نظر می‌رسد و چه چیزی آن‌ها را شکل می‌دهد؟ و چگونه می‌توانید از این دانش در برخورد با نوجوان‌تان بهره‌مند شوید؟

 

مغز نوجوان در سه مرحله

 

درک کامل تأثیر بزرگی که ما بزرگسالان بر مغز کودکان و نوجوانان داریم دشوار است. وقتی نوزاد از رحم مادر به دنیا می‌آید، مغز او هنوز به‌طور کامل توسعه نیافته است. در حالی که بسیاری از پستانداران بلافاصله پس از تولد می‌توانند روی پاهای خود بایستند، برای کودک انسان تقریباً یک سال طول می‌کشد تا اولین قدم‌های لرزان خود را بردارد. مغز پس از تولد رشد کرده و بزرگ‌تر می‌شود، وگرنه خارج شدن کودک از بدن مادر ممکن نمی‌بود.

در طول تکامل، مغز انسان بزرگ‌تر و بزرگ‌تر شده است. به ویژه لوب پیشانی رشد قابل توجهی داشته است. این لوب حدود ۳۰ درصد از مغز ما را تشکیل می‌دهد، در حالی که در مقایسه با سگ‌ها، لوب پیشانی آن‌ها تنها ۵ تا ۶ درصد از مغز آن‌ها را تشکیل می‌دهد. از آنجا که مغز خارج از رحم رشد می‌کند، این بدان معناست که کودک، این موجود کوچک، به شدت تحت تأثیر محیط اطراف خود قرار می‌گیرد.

کودکان نسل آینده و آینده ما هستند، اما ما نیز تا حد زیادی در شکل‌گیری مغز آن‌ها و نوجوانان نقش داریم. ما به نوعی نقشه مغزی را که نوجوان با خود به بزرگسالی می‌برد، طراحی می‌کنیم. بیایید نگاهی بیندازیم به چگونگی رشد واضح سه ناحیه یا بخش در مغز کودک.

در جنین داخل رحم و همچنین در نوزاد تازه متولد شده، می‌بینیم که مغز به همان روشی که در طول تکامل رشد کرده، توسعه می‌یابد. وقتی به دنیا می‌آییم، بیشتر بخش ابتدایی و قدیمی مغز ما که به آن «مغز خزنده» گفته می‌شود، فعال است. سایر بخش‌های مغز هنوز توسعه نیافته‌اند، به‌ویژه قشر مغز. مغز خزنده شامل ساقه مغز می‌شود، بخشی که در آن ستون فقرات و جمجمه به هم می‌رسند.

پروفسور آمریکایی، پل مک‌لین، با مطالعاتی که درباره توسعه مغز در طول تکامل انجام داده، به دانش ما درباره سه ناحیه مغز افزوده است. من از همین ابتدا روشن کنم که مغز بسیار پیچیده‌تر از این سه بخش است. این نواحی به‌طور مجزا مانند سه بلوک لگو روی هم قرار نگرفته‌اند. این نواحی به یکدیگر متصل هستند و در حالی که به‌طور مستقل در طول تکامل توسعه یافته‌اند، شبکه‌های پیچیده‌ای نیز بین آن‌ها شکل گرفته است. با این حال، اگر به تصویر مغز نگاه کنیم، می‌توانیم به وضوح سه نوع ساختار مختلف را ببینیم: یک نوع در پایین مغز، یک ساختار دیگر در وسط و یک ساختار متفاوت دیگر در بخش بالایی مغز.

تصویری از مغز که توسط دستگاه MRI (تصویربرداری تشدید مغناطیسی) گرفته شده است. در این تصویر می‌توانیم انواع مختلف ساختارهای مغزی را در بخش‌های پایین، میانی و بالای مغز مشاهده کنیم.

درک سه سطح مغز توسط افرادی همچون پروفسور **دنیل جی. سیگل** و پروفسور **آنتونیو داماسیو** بیشتر مورد مطالعه قرار گرفته و جمع‌بندی شده است. من همچنین تحت تأثیر پروفسور برجسته و برنده جوایز، **رابرت ساپولسکی**، قرار گرفته‌ام که سه بخش مختلف مغز را برجسته می‌کند. در کتاب خود با عنوان **چرا ما به شکلی که رفتار می‌کنیم رفتار می‌کنیم** که توسط ۲۴ محقق از دانشگاه‌های مختلف آمریکا بازبینی علمی شده است، او چگونگی تأثیر بیولوژی مغز بر رفتار ما را توضیح می‌دهد و سه بخش مغز را نیز به طور خاص توصیف می‌کند.

حالا بیایید نگاهی بیندازیم به اینکه چگونه این سه بخش به‌تدریج رشد می‌کنند و چگونه ما در شکل‌دهی آن‌ها نقش داریم.

 

بخش اول

اولین و ابتدایی‌ترین بخش مغز، که به آن «مغز خزنده» گفته می‌شود، مسئول تمام کارهایی است که یک نوزاد تازه متولد شده می‌تواند انجام دهد. این وظایف شامل تنفس، خوردن، خوابیدن، بیدار شدن، گریه کردن، احساس گرما و سرما، گرسنگی و درد است. همچنین این بخش مسئول تخلیه بدن از موادی است که باید دفع شوند، مانند ادرار و مدفوع.

درست بالای مغز خزنده، هیپوتالاموس قرار دارد که همراه با مغز خزنده، سطح انرژی بدن را کنترل می‌کند. این دو بخش با هماهنگی یکدیگر عملکردهای حیاتی مانند قلب، ریه‌ها، سیستم ایمنی و سیستم غدد درون‌ریز (هورمون‌ها) را کنترل می‌کنند و اطمینان می‌دهند که این سیستم‌های حیاتی به پایداری خود ادامه می‌دهند. به عنوان مثال، آن‌ها مسئول حفظ دمای بدن در حدود ۳۷ درجه سانتی‌گراد هستند. این تعادل بسیار مهم است و باید در وضعیت پایدار (هومئوستاز) حفظ شود. برای مثال، ما نمی‌توانیم تغییرات زیادی در دمای بدن خود داشته باشیم، زیرا حتی چند درجه تفاوت ممکن است وضعیت اورژانسی ایجاد کند.

بخش دوم

بالای مغز خزنده، سیستم لیمبیک قرار دارد که شامل بخش‌هایی مانند آمیگدال و هیپوکامپ است. این بخش از مغز اغلب به نام «مغز پستانداران» شناخته می‌شود، زیرا حدود ۲۰۰ میلیون سال پیش، هم‌زمان با ظهور پستانداران، توسعه یافت. پستانداران در گروه‌ها زندگی می‌کنند و از نسل بعدی خود مراقبت می‌کنند، که همین امر باعث شد ساختارهای مغزی برای مدیریت این وظایف پیچیده‌تر شوند. برای این که به یادآوردن تاثیرات این بخش بر زندگی روزمره‌مان آسان‌تر باشد، من از کتاب **پخش کنید هرم‌ها** نوشته روان‌شناس **یان ساندگرن** الهام گرفته‌ام و این بخش از مغز پستانداران را به نام «مغز میمون» می‌خوانم.

باید فوراً روشن کنم که منظور من از استفاده از این اصطلاح ساده هیچ‌گونه دیدگاه منفی نیست، برعکس! فکر می‌کنم هر چه دانش مغز را راحت‌تر به یاد بیاوریم، بیشتر می‌توانیم از آن استفاده کنیم. ما باید به هر بخش از مغز احترام بگذاریم. کلید کار در شکستن کد زبان‌های مختلف لایه‌های آگاهی است که بیشتر درباره آن در فصل چهارم صحبت خواهیم کرد. این یک راه مؤثر برای رفع موانع ارتباطی است و جنبه‌ای حیاتی برای همکاری با شرایط مغز نوجوان است.

توسعه واقعی «مغز میمون» بعد از تولد کودک رخ می‌دهد. این بخش از مغز منبع احساسات است و به ما امکان می‌دهد که خطرات را شناسایی کنیم و تشخیص دهیم چه چیزی خوب و چه چیزی خطرناک است. مغز میمون نقش قاضی را در تعیین اینکه چه چیزی برای بقا ضروری است و چه چیزی اهمیت ندارد، ایفا می‌کند. همچنین نقش محوری در مدیریت چالش‌های زندگی در یک شبکه اجتماعی پیچیده دارد.

در نوزادان، «مغز میمون» در تعامل با محیط اطراف رشد می‌کند. وقتی که خلق و خوی ذاتی و ژنتیک کودک با محیط اطرافش مواجه می‌شود، تجاربی برای او ایجاد می‌شود. به عنوان مثال، ممکن است کودک متوجه شود که «فریاد زدن فایده‌ای ندارد، چون کسی برای مراقبت از من نمی‌آید» یا برعکس «وقتی نیازهایم را با فریاد بیان می‌کنم، کسی می‌آید و از من مراقبت می‌کند». این تعاملات بین کودک و محیط، رشد مغز میمون را شکل می‌دهد.

کودک یک نقشه احساسی از جهان ایجاد می‌کند و بسته به چگونگی شکل‌گیری آن، مغز میمون نیز توسعه می‌یابد. مغز در ابتدا برای همه احتمالات باز است، اما بر اساس تجربیات شکل می‌گیرد. مسیرهای عصبی که بیشتر مورد استفاده قرار می‌گیرند، باقی می‌مانند و مسیرهای عصبی بالقوه دیگر از بین می‌روند. شبکه‌هایی که قوی‌تر می‌شوند، به واکنش‌های خودکار و عادات ما تبدیل می‌شوند. به این ترتیب، محیط به‌طور قابل‌توجهی مغز کودک را شکل می‌دهد.

اگر کودکی احساس امنیت و عشق کند، مغز او به گونه‌ای برنامه‌ریزی می‌شود که توانایی همکاری، کشف و داشتن روحیه بازیگوش را تقویت کند، زیرا محیط برای این کارها امن است. احساسی که از طریق مغز میمون به دست می‌آید این است که محیط (دنیا) یک مکان امن است. در این حالت، کودک احساس اعتماد می‌کند، به برقراری روابط جرأت می‌کند و آرام و راحت می‌شود. اما اگر کودک احساس امنیت نکند یا مورد مراقبت قرار نگیرد و به جای آن ترس و احساس رهاشدگی را تجربه کند، مغز او در تخصص مقابله با ترس و تنهایی توسعه می‌یابد. در این حالت، احساسی که به دست می‌آید این است که نمی‌توان به محیط اعتماد کرد و بهتر است همیشه مراقب و آماده برای بدترین حالت‌ها باشیم.

**بخش سوم**

بالاترین لایه مغز، **قشر مغز** و **لوب‌های پیشانی** است. سایر پستانداران نیز این لایه را دارند، اما ما انسان‌ها قشری ضخیم‌تر و لوب‌های پیشانی بسیار بزرگ‌تری داریم. در طول سال دوم زندگی ما، لوب‌های پیشانی به سرعت رشد می‌کنند و قشر مغز نیز توسعه می‌یابد. این بخش‌های جدیدتر مغز مسئول ویژگی‌هایی هستند که گونه ما را منحصر به فرد می‌کند و به ما امکان دسترسی به زبان و تفکر انتزاعی می‌دهد. ما می‌توانیم اطلاعات را دریافت کرده و معنا بسازیم. لوب‌های پیشانی به ما توانایی‌های تأمل، برنامه‌ریزی و تصور آینده را می‌دهند. آن‌ها به ما کمک می‌کنند تا پیامدهای رفتار خود را ببینیم و انتخاب‌های آگاهانه انجام دهیم. همچنین پشتوانه خلاقیت ما هستند. برای این که یادآوری این بخش در زندگی روزمره آسان باشد، من آن را «مغز انسانی» می‌نامم.

این سه بخش در واقع استعاره‌ای برای مغز بسیار پیچیده‌تر ما هستند. با این حال، جالب است که در زندگی روزمره، ما می‌توانیم رفتارهایی از هر یک از این بخش‌ها را به وضوح مشاهده کنیم. این سه لایه مغز در مراحل مختلف رشد کودکان و نوجوانان نیز به خوبی دیده می‌شوند. به عنوان مثال، فیلسوفان باستان، سن هفت سالگی را «سن خرد» می‌نامیدند. در این زمان، لوب‌های پیشانی آن‌قدر توسعه یافته‌اند که ما قادر به تفکر انتزاعی بیشتر و برنامه‌ریزی برای فردا هستیم. ما دیگر تنها به صورت غریزی عمل نمی‌کنیم، بلکه از زبان بهتری برای بیان احساسات خود استفاده می‌کنیم که این امر باعث می‌شود بتوانیم در گروه‌های اجتماعی مانند کلاس درس و با هم‌کلاسی‌ها و معلمان خود بهتر تعامل کنیم.

حتی جدیدترین بخش‌های مغز نیز در تعامل با محیط کودک رشد می‌کنند. زبانی که صحبت می‌کنیم، کلماتی که استفاده می‌کنیم و نحوه استدلال محیط اطراف به بخشی از مغز کودک تبدیل می‌شود. ما به گونه‌ای برنامه‌ریزی می‌شویم که مانند محیط اطراف خود فکر کرده و بیان کنیم. جمله معروف «کودکان (و در بسیاری از مواقع نوجوانان) نه آنچه می‌گوییم، بلکه آنچه انجام می‌دهیم را تقلید می‌کنند» مستقیماً با انعطاف‌پذیری مغز ارتباط دارد. اینکه آیا ما این نوع تفکر را در طول زمان حفظ می‌کنیم یا نه، به تکامل بیشتر مغزمان در بزرگسالی بستگی دارد. بنابراین، دو بخش از سه بخش مغز به شدت تحت تأثیر محیط قرار دارند. مغز به‌هیچ‌وجه قابل سرزنش برای عدم انعطاف‌پذیری نیست! یک محقق مغز این موضوع را این‌گونه توصیف کرده است که مغز شبیه به ژلاتین است. ژلاتین، که برای تهیه ژله استفاده می‌شود، زمانی که گرم و مایع است در قالبی ریخته می‌شود و پس از سرد شدن، شکل قالب را به خود می‌گیرد. مغز نیز به همین اندازه انعطاف‌پذیر است، و مغز نوجوانان به طور ویژه‌ای انعطاف‌پذیر است.

مغز انعطاف‌پذیر – به ویژه در سال‌های جوانی

شاید اکنون برخی از ما نگران شویم که چیزی را در طول رشد فرزندانمان از دست داده‌ایم. ممکن است به دوران کودکی خود بازگردیم و حس کنیم که شرایط مطلوبی نداشته‌ایم. اما برای کسانی که چنین فکری دارند، باید بلافاصله یک دیدگاه مهم را بیان کنم.

مشکلات بهترین زمینه را برای رشد مغز فراهم می‌کنند. وقتی چیزی را یاد می‌گیریم و حس می‌کنیم «این کار خیلی سخت است»، در واقع نشانه‌ای از بزرگ‌ترین لحظات رشد مغزی است. همین احساس سختی به این دلیل است که مغز در حال رشد است. زمانی که دانش جدیدی کسب می‌کنیم، مغز رشد می‌کند، اما حتی می‌توانیم از سختی‌ها و شکست‌های زندگی نیز بهره‌مند شویم.

پس چگونه با سختی‌های زندگی روبرو می‌شویم؟ در دهه ۱۹۶۰، **ویکتور** و **میلدرد گورتزل** ۷۰۰ نفر را که تأثیرات بزرگی بر جامعه داشته‌اند، مورد مطالعه قرار دادند. معیار برای ورود به این مطالعه این بود که حداقل دو زندگی‌نامه از آن فرد نوشته شده باشد. از جمله افراد حاضر در این مطالعه می‌توان به **ماری کوری** و **هنری فورد** اشاره کرد. به طرز شگفت‌آوری، این مطالعه نشان داد که تنها کمتر از ۱۵ درصد از این افراد مشهور در محیط‌های خانوادگی حمایت‌گر بزرگ شده بودند. در واقع، ۷۵ درصد از این افراد در شرایط سختی مانند فقر، الکلیسم، سوءاستفاده، بیماری‌های جدی یا غیبت والدین بزرگ شده بودند.

**مگ جی**، روانشناس بالینی، در مقاله‌ای جالب در **وال استریت ژورنال** درباره توانایی غلبه بر مشکلات می‌نویسد. او طی سال‌ها مشاهده کرده است که افرادی که در نهایت موفق می‌شوند از مشکلات بهره‌برداری کنند، قوی‌تر و مقاوم‌تر می‌شوند. او معتقد است که دلیل این امر این است که این افراد توانسته‌اند اعتماد به نفس خود را حفظ کنند. همچنین وجود یک دوست، بستگان یا همکار که در لحظات سخت از آن‌ها حمایت کرده، نقش مهمی در این فرآیند داشته است. این روابط به آن‌ها اجازه داده تا بر مشکلات فائق آیند و قوی‌تر شوند.

رشد در مسیر سختی

چگونگی شکل‌گیری مغز ما در دوران کودکی بر زندگی ما به‌عنوان نوجوانان و بزرگسالان تأثیر می‌گذارد. در عین حال، ما این فرصت را داریم که به‌عنوان نوجوان و بزرگسال مغز خود را تغییر دهیم، زیرا مغز تا پایان عمر انعطاف‌پذیر است. همان‌طور که روانپزشک فنلاندی **بن فورمن** با طنزی لطیف گفته است: “هیچ‌گاه برای داشتن یک کودکی خوشحال دیر نیست.” در کتابی با همین عنوان، او نگاه ما به روان‌شناسی را تغییر می‌دهد. او با مصاحبه با ۳۰۰ نفر بررسی کرد که چگونه بسیاری از افراد، علیرغم همه سختی‌ها، از کودکی سخت خود عبور کرده‌اند. او به توانایی انسان در بازگشت از مشکلات و رشد از طریق دشواری‌ها اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه گذشته می‌تواند به عنوان یک منبع در زندگی مورد استفاده قرار گیرد.

بیایید نگاهی به چند دیدگاه دیگر داشته باشیم که نشان می‌دهند چگونه سختی‌ها می‌توانند به یک دارایی تبدیل شوند. احتمالاً درباره اصطلاح اختلال استرس پس از سانحه (PTSD شنیده‌اید. این حالت ممکن است در افرادی رخ دهد که خودشان در معرض حوادث بسیار سخت و تهدیدکننده زندگی یا تجربه‌های شدید روانی مانند بلایا، تصادفات، خشونت، سوءاستفاده جنسی یا آزار جسمی و روانی قرار گرفته‌اند یا شاهد آن بوده‌اند. افرادی که به این اختلال مبتلا می‌شوند، ممکن است خاطرات ناراحت‌کننده (فلش‌بک‌ها) از آن حادثه را تجربه کنند، حتی اگر تلاش کنند از افکار، خاطرات، وقایع یا افرادی که آن‌ها را به یاد آن اتفاقات تلخ می‌اندازد، دوری کنند. کابوس‌ها و مشکلات خواب رایج هستند. بسیاری از افراد دچار حالت‌های اضطرابی، تحریک‌پذیری و واکنش‌های شدید به محرک‌ها می‌شوند. توانایی تفکر آن‌ها کاهش می‌یابد و افکارشان منفی شده و حالت روحی‌شان پایین می‌آید.

اما آیا درباره مفهوم رشد پس از سانحه (PTG  نیز شنیده‌اید؟ این ایده در دهه ۱۹۹۰ توسط روان‌شناسان ریچارد تدسکی و لارنس کالهون توسعه یافت. آن‌ها ادعا می‌کنند که افرادی که با مشکلات روبرو می‌شوند و از آن‌ها عبور می‌کنند، اغلب رشد مثبتی را پس از آن تجربه می‌کنند. پس از یک دوره سخت روانی، “عضلات ذهنی” جدیدی ساخته می‌شوند. تدسکی می‌گوید: “افراد بینش‌های جدیدی درباره خود، جهانی که در آن زندگی می‌کنند، نحوه ارتباط با دیگران، نوع آینده‌ای که می‌توانند داشته باشند و درک بهتری از نحوه زندگی کردن پیدا می‌کنند.”

اکنون بیایید یک دیدگاه دیگر را اضافه کنیم. آیا اصطلاح درماندگی آموخته‌شده برای شما آشنا است؟ این اصطلاح در سال ۱۹۶۷ توسط محققان مارتین سلیگمن و استیون اف. مایر ابداع شد. آن‌ها در طی یک مطالعه، سگ‌ها را در معرض شوک‌های الکتریکی قرار دادند. سگ‌هایی که نتوانستند شوک‌ها را کنترل کنند، در نهایت علائم افسردگی و اضطراب نشان دادند، در حالی که سگ‌هایی که قادر بودند با فشار دادن یک اهرم شوک‌ها را متوقف کنند، این علائم را نشان ندادند. در تحقیقات بعدی، سگ‌هایی که نتوانسته بودند شوک‌ها را کنترل کنند، حتی زمانی که می‌توانستند با پریدن از مانعی از شوک‌ها اجتناب کنند، تلاشی برای این کار نکردند. آن‌ها یاد گرفته بودند که درمانده باشند – “فرقی نمی‌کند چه کاری انجام دهم، نتیجه همیشه بد است.”

اما آیا با اصطلاح پایداری آموخته‌شده آشنا هستید؟ پروفسور کلی لمبرت، متخصص علوم اعصاب رفتاری، این اصطلاح را در جریان مطالعه‌ای بر روی موش‌ها مطرح کرد. در این آزمایش، موش‌ها به دو گروه تقسیم شدند: موش‌های “کارگر” و موش‌های “مراقبت‌شده”. موش‌های کارگر باید خودشان غذا پیدا می‌کردند و آن را از زیر خاک بیرون می‌کشیدند، در حالی که موش‌های مراقبت‌شده، غذا مستقیماً در مقابلشان قرار می‌گرفت. این وضعیت به مدت پنج هفته ادامه داشت.

سپس هر دو گروه موش‌ها با یک وظیفه روبرو شدند که برای دریافت جایزه باید آن را انجام می‌دادند. با این حال، انجام این وظیفه به گونه‌ای طراحی شده بود که انجام آن در سه دقیقه ممکن نبود. سوال این بود: آیا تفاوتی بین دو گروه در مواجهه با این وظیفه وجود خواهد داشت؟ پاسخ مثبت بود! موش‌های کارگر حدود ۶۰ درصد بیشتر وقت صرف کردند و ۳۰ درصد تلاش بیشتری برای حل مسئله انجام دادند نسبت به موش‌های مراقبت‌شده. موش‌های کارگر به نوعی به ما نشان دادند که تجربه قبلی آن‌ها باعث شده است که در انجام وظایف مطمئن‌تر و پافشاری بیشتری داشته باشند. اصطلاح **پایداری آموخته‌شده** از اینجا متولد شد.

**بزرگ‌ترین شادی در زندگی این نیست که هرگز سقوط نکنیم، بلکه این است که هر بار که سقوط می‌کنیم، دوباره برخیزیم.**

نلسون ماندلا

چرا من به رشد پس از سانحه و پایداری آموخته‌شده در اینجا اشاره می‌کنم؟ دلیلش این است که واقعاً می‌خواهم شما این حقیقت را بپذیرید که، صرف‌نظر از اینکه وضعیت نوجوانتان (یا خودتان) چگونه بوده، هست یا خواهد بود، همیشه امید وجود دارد. انعطاف‌پذیری مغز واقعاً شگفت‌انگیز است. این امر به ما هم فرصت و هم انگیزه می‌دهد که به گونه‌ای رفتار کنیم که به رشد و توسعه مغز نوجوان کمک کنیم – به‌جای اینکه به آن آسیب برسانیم.

البته هدف این نیست که سختی‌ها را تشویق کنیم فقط به این دلیل که ممکن است بستری مناسب برای رشد فراهم کنند. زندگی خود به‌اندازه کافی چالش‌ها را به همراه دارد. برعکس! ما باید با رفتارمان نوجوانان را تقویت کنیم تا پایه‌ای محکم برای عبور از آزمون‌های زندگی داشته باشند.

مغز بسیار انعطاف‌پذیر است، به‌ویژه در دوران جوانی. اما پیش از آن،  نه تنها مغز انعطاف‌پذیر و به‌راحتی شکل‌پذیر است، بلکه ما در طول زندگی به طور مداوم مواد جدیدی برای ساخت و ساز مغزی دریافت می‌کنیم.

سلول‌های جدید مغزی در طول زندگی

وقتی من در دوران نوجوانی در اواخر دهه ۱۹۷۰ به مدرسه می‌رفتم، به ما گفته می‌شد که هرگز سلول‌های مغزی جدیدی به دست نخواهیم آورد. گفته می‌شد که همان تعداد سلول‌های مغزی که در زندگی داریم، همان تعداد است و اگر برخی از آن‌ها از بین بروند، باید با آنچه باقی مانده راضی باشیم. این نکته اغلب در ارتباط با مصرف الکل در دوران نوجوانی مطرح می‌شد. اگر فردی الکل می‌نوشید (مقدار آن نامشخص بود)، تعداد معینی از سلول‌های مغزی از بین می‌رفتند (تعدادشان هم نامشخص بود)، و هیچ امیدی برای دریافت سلول‌های جدید وجود نداشت.

البته من در آن زمان به جز نوشیدن شراب عشای ربانی که آن هم بدون الکل بود (چون والدینم مرا به کلیسایی که به آن تعلق داشتند می‌بردند)، الکل نمی‌نوشیدم، بنابراین خیلی به این موضوع فکر نمی‌کردم. اما چه اشتباه بزرگی! در واقع، ما به طور مداوم در طول زندگی سلول‌های جدید مغزی دریافت می‌کنیم.

این کشف برای اولین بار در سال ۱۹۶۵ توسط محقق جوزف آلتمن صورت گرفت. در ابتدا، کار آلتمن با استقبال خوبی روبرو شد و در مجلات معتبر علمی منتشر شد که بحث‌های زیادی را برانگیخت. اما پس از چند سال، محققان برجسته این حوزه از آلتمن فاصله گرفتند. آن‌ها معتقد بودند که چنین چیزی به سادگی بیش از حد باورنکردنی است که واقعیت داشته باشد. این دانشمندان به طرز عجیبی در الگوهای ذهنی خود گیر کرده بودند، الگویی که توسط مسیرهای عصبی آشنا و تثبیت‌شده شکل گرفته بود.

حتی با وجود اینکه مغز بسیار انعطاف‌پذیر است، اما به شدت تمایل به صرفه‌جویی در انرژی دارد. ایجاد مسیرهای فکری جدید انرژی زیادی می‌طلبد، و اولویت اصلی مغز، حفظ انرژی است. پس از یک مسیر طولانی و پر پیچ و خم که در آن بسیاری از محققان برجسته به‌طور مکرر ایده تشکیل سلول‌های مغزی جدید را رد کردند، مطالعات متعدد در نهایت تأیید کردند که سلول‌های مغزی جدید دائماً در حال تشکیل هستند.

یکی از نقاط عطف مهم در سال ۱۹۹۸ رخ داد، زمانی که محقق سوئدی پیتر اس. اریکسون، که در آن زمان استاد نورولوژی در دانشگاه گوتنبرگ بود، به دلیل مطالعه‌اش درباره تشکیل سلول‌های جدید مغزی، به‌ویژه در هیپوکامپ (ساختاری شبیه به اسب دریایی در مرکز مغز که نقش مهمی در حافظه دارد)، به‌طور بین‌المللی شناخته شد. نتایج نشان داد که بیشترین تعداد سلول‌های جدید در هیپوکامپ شکل می‌گیرند، به طوری که تقریباً سه درصد از سلول‌های این بخش هر ماه جایگزین می‌شوند. سلول‌های جدیدی نیز در قشر مغز ایجاد می‌شوند، اما با نرخ کمتر. این فرآیند در تمام دوران بزرگسالی ادامه دارد.

این کشف‌ها دیدگاه جدیدی را نسبت به انعطاف‌پذیری مغز و امکان بازیابی پس از بیماری یا آسیب ایجاد کرد.

آیا می‌توانیم تولید سلول‌های مغزی را تحت تأثیر قرار دهیم؟

ما متوجه شدیم که مغز در طول زندگی سلول‌های جدید تولید می‌کند، اما آیا می‌توانیم این فرآیند را تحت تأثیر قرار دهیم؟ پاسخ مثبت است. شما می‌توانید هم تولید سلول‌های جدید مغز را تقویت کنید و هم آن را متوقف کنید. بدترین کاری که می‌توانید انجام دهید این است که مغز خود را تحت استرس بیش از حد قرار دهید. مطالعات نشان داده‌اند که استرس می‌تواند تولید سلول‌های جدید مغزی را کاهش دهد و یکی از مکانیسم‌های مرکزی پشت فرسودگی روانی یا بیرن‌اوت باشد. پیتر اس. اریکسون و همکارانش نشان دادند که اگر ما در معرض استرس شدید روانی قرار بگیریم و با مشکلاتی مانند خستگی، حافظه ضعیف و عدم درک زمان و مکان مواجه شویم، احتمالاً به دلیل اختلال در تولید سلول‌های جدید عصبی در هیپوکامپ است. زمانی که استرس می‌گیریم، کورتیزول در سلول‌های ما ترشح می‌شود که هم به هیپوکامپ آسیب می‌زند و هم باعث کاهش تولید سلول‌های جدید مغزی می‌شود.

شاید امروزه بهتر باشد به نوجوانان هشدار دهیم که اگر استرس داشته باشند، سلول‌های جدید مغزی تولید نخواهند کرد، به‌جای هشدارهای نادرستی که من در نوجوانی درباره الکل دریافت کردم. البته، نه فقط نوجوانان، بلکه ما بزرگسالان نیز باید از این هشدار آگاه باشیم، زیرا ما نقش بزرگی در شکل‌گیری مغز جوانان داریم.

اگر می‌خواهید به مغز خود کمک کنید تا سلول‌های جدیدی تولید کند، باید مغزتان را به صورت شناختی یا فیزیکی تمرین دهید. در این صورت، سلول‌های جدید عصبی در بسیاری از ساختارهای مغز، از جمله بخش‌های جدیدتر و هیپوکامپ، تولید می‌شوند. وقتی روی چیزی تمرکز می‌کنیم، سلول‌های جدید عصبی در بخشی از مغز که فعال است، تولید می‌شوند. احساسی که تجربه می‌کنیم، چه مثبت و چه منفی، به ایجاد نورون‌ها و مسیرهای جدید در بخشی از مغز که فعال است، کمک می‌کند. بنابراین باید مراقب باشیم که چه احساسی درون ما تثبیت می‌شود، زیرا وقتی بخشی از مغز فعال شود، آن بخش بزرگ‌تر و قوی‌تر می‌شود و آسان‌تر فعال خواهد شد. این بدان معناست که می‌توانیم بخش‌هایی از مغز را که مربوط به احساسات منفی هستند، تقویت کنیم، اما به همین ترتیب می‌توانیم بخش‌هایی را که مربوط به احساسات مثبت هستند نیز قوی‌تر کنیم.

اکنون دیده‌ایم که مغز ما تحت تاثیر محیط قرار می‌گیرد، بسیار انعطاف‌پذیر است و در طول زندگی سلول‌های جدید تولید می‌کند. با این حال، اگرچه مغز کودکان فوق‌العاده انعطاف‌پذیر است و به وضوح تحت تأثیر محیط خود قرار می‌گیرد، ما با یک مغز که دارای ساختار اولیه خاصی است، به دنیا می‌آییم؛ مثلاً شامل سه بخش اصلی که در دوران کودکی و نوجوانی توسعه می‌یابند. اما این ساختارها چگونه به وجود آمده‌اند؟

 

تاریخچه تکامل مغز

از اولین موجودات تک‌سلولی گرفته تا زمانی که اولین افراد از نسل انسان‌ها به وجود آمدند، نیروی زندگی در هر سلول، حیات را به نسل‌های بعدی منتقل کرده است. بنابراین، تمامی اجداد ما نقش مهمی در این که امروز شما و نوجوانتان وجود دارید، ایفا کرده‌اند. همان خونی که در رگ‌های آن‌ها جریان داشت، در رگ‌های شما و نوجوان شما نیز جریان دارد.

زندگی بر روی این سیاره میلیاردها سال قدمت دارد و ما به معنای واقعی کلمه تاریخ تکامل را در بدن‌های خود مجسم کرده‌ایم. به عنوان مثال، در مراحل اولیه رشد جنین، نوعی از برآمدگی‌های شبیه به آبشش شکل می‌گیرد که از موجودات آبزی به ارث برده شده‌اند که از طریق آبشش‌ها نفس می‌کشیدند. اسکلت ما، با ساختار دنده‌ها، جمجمه و چهار اندام، ۳۹۵ میلیون سال پیش شکل گرفت. همان‌طور که **الیور ساکس**، عصب‌شناس مشهور، بیان کرده است: “زندگی بر روی سیاره ما میلیاردها سال پیش به وجود آمد و ما به معنای واقعی کلمه این تاریخ طولانی را در رفتارها، غرایز و ژن‌های خود متجسم کرده‌ایم.”

رفتارها و اعمالی که برای بقای اجداد ما مفید بودند، منجر به ایجاد مسیرهای عصبی قوی در مغز شدند و در نهایت به صورت خودکار درآمدند. هنگامی که این رفتارها بارها و بارها تکرار می‌شدند، این مسیرهای عصبی به ساختارهای مغزی رشد یافته و بخش‌های مختلفی از مغز را تشکیل می‌دادند. بنابراین، ما تصمیمات و اعمال اجدادمان را با خود حمل می‌کنیم.

آگاهی و تفکر منطقی ما بر پایه یک ماشین بیولوژیکی باستانی ساخته شده است که توسط استراتژی‌های بقای اجدادمان شکل گرفته است. این بدان معناست که این ماشین باستانی همواره به دنبال اشتباهات، خطرات و تهدیدها است. اکنون ما با آگاهی و تفکر منطقی خود سعی می‌کنیم این ماشین قدیمی بیولوژیکی را مدیریت کنیم. و در این میان، با نوجوانی روبرو هستیم که مغزش به دلیل تغییرات زیاد در حال نوسان است. بخش جدیدتر مغز آن‌ها، که شامل آگاهی و تفکر منطقی است، هنوز به طور کامل توسعه نیافته است. با این حال، ماشین بیولوژیکی قدیمی آن‌ها به شدت فعال است.

آگاهی از این برنامه‌های مغزی به ما کمک می‌کند تا هم نوجوانان و هم خودمان را بهتر درک کنیم. و در این میان، سه بخش اصلی مغز نقش مهمی ایفا می‌کنند. سوال این است که این بخش‌ها چگونه در نوجوانان تجلی می‌یابند و چه تأثیری بر رفتارها و احساسات روزمره آن‌ها دارند؟

اما قبل از اینکه به این موضوع بپردازیم، بیایید دقیق‌تر بررسی کنیم که مغز چگونه شکل می‌گیرد. همراه ما باشید تا به سفری درون مسیرهای عصبی در حال رشد مغز بپردازیم!

 

 

نکات کلیدی برای به خاطر سپردن

سه بخش مغز – مغز خزنده، مغز میمون و مغز انسان

– این سه بخش استعاره‌هایی برای مغز بسیار پیچیده ما هستند و اصطلاحاتی آموزشی هستند تا بتوانید آن‌ها را در زندگی روزمره به خاطر بسپارید.

– این بخش‌ها به تدریج در کودکان و نوجوانان رشد می‌کنند.

– مهم است به یاد داشته باشید که مغز میمون و مغز انسان در تعامل با محیط اطراف رشد می‌کنند.

مغز به شدت انعطاف‌پذیر است

– مغز مانند ژلاتین قابل تغییر است. می‌توان آن را شکل داد و دوباره تغییر داد. اما در عین حال، مغز بسیار تنبل است و می‌تواند در الگوهای فکری و عادات گیر کند.

– ایجاد مسیرهای فکری و عادات جدید انرژی زیادی می‌طلبد و مغز اولویت اصلی‌اش صرفه‌جویی در انرژی است.

سختی‌ها و مشکلات زمینه‌ای برای رشد مغز فراهم می‌کنند

– زمانی که چیزی سخت به نظر می‌رسد، در واقع زمینه‌ای برای رشد مغز فراهم شده است. وقتی ما چیزی یاد می‌گیریم، مغز نیز به سرعت رشد می‌کند.

– مشکلات همچنین فرصت‌هایی برای رشد فراهم می‌کنند.

– استرس پس از سانحه ممکن است رخ دهد، اما رشد پس از سانحه نیز ممکن است.

– همان‌طور که می‌توانیم دچار درماندگی آموخته‌شده شویم، می‌توانیم تجربیاتی کسب کنیم که به ما پایداری آموخته‌شده بدهند.

ما در طول زندگی سلول‌های جدید مغزی تولید می‌کنیم

– مغز در تمام طول زندگی سلول‌های جدید تولید می‌کند.

– استرس بیش از حد تولید سلول‌های جدید مغزی را کاهش می‌دهد.

– تمرین دادن مغز و/یا بدن تولید سلول‌های مغزی را افزایش می‌دهد.

 

 

بقای اجداد ما منجر به ایجاد مسیرهای عصبی قوی در مغز شد

– رفتارها و اعمالی که به بقای اجداد ما کمک کردند، منجر به ایجاد مسیرهای عصبی قوی در مغز شدند و در نهایت به صورت خودکار درآمدند.

– وقتی این رفتارها تکرار شدند، این مسیرهای عصبی به ساختارهای مغزی تبدیل شدند و بخش‌های مختلف مغز شکل گرفتند.

– بنابراین، تصمیمات و اعمال اجداد ما در مغز ما وجود دارند.

مکث کنید و تأمل کنید

  1. چه زمانی و چگونه متوجه سه بخش مغز در خود یا دیگران شده‌اید؟
  2. مغز میمون و مغز انسان در تعامل با محیط رشد می‌کنند. چه زمانی و چگونه این مسئله را مشاهده کرده‌اید؟
  3. چگونه متوجه شده‌اید که مغز تمایل به راحت‌طلبی دارد و همیشه ساده‌ترین راه را انتخاب می‌کند؟
  4. تأملات شما در مورد اینکه مشکلات نیز می‌توانند به رشد منجر شوند چیست؟ آیا مثال‌هایی از آن دیده‌اید؟

کد ساختار مغز نوجوان و مسئله هورمون‌ها

دقیقاً چه اتفاقی می‌افتد وقتی که ساختار مغز نوجوان شکل می‌گیرد؟ و در این زمان چه بر سر مسیرهای عصبی در مغز نوجوان می‌آید؟

همه تجربیاتی که نوجوان پشت سر می‌گذارد و تمام چیزهایی که تجربه می‌کند، بر ساختار مغز او تأثیر می‌گذارد؛ یعنی کدام بخش‌ها و اتصالات تقویت یا تضعیف می‌شوند. وقتی چیزی جدید یاد می‌گیریم، این فرآیند به‌وضوح قابل مشاهده است. وقتی به‌طور جدی فکر می‌کنیم و درگیر یادگیری می‌شویم، مسیرهای عصبی جدید ایجاد می‌شوند. وقتی این مسیرهای جدید رشد کرده و قوی‌تر می‌شوند، بهبود مهارت‌هایمان را در همان حوزه‌ای که تمرین کرده‌ایم، نشان می‌دهند. اما این مسیرهای عصبی چگونه رشد می‌کنند و چه چیزی آن‌ها را قوی‌تر می‌کند؟

 

 

شکل‌گیری ماهیچه‌ها و مغز – هر دو با تمرین

سلول‌های ماهیچه‌ای و سلول‌های مغزی یک ویژگی مهم مشترک دارند: هر دو تحریک‌پذیر هستند، به این معنی که به تمرین یا تحریک پاسخ می‌دهند و از طریق آن تغییر می‌کنند. وقتی که ماهیچه‌های خود را تمرین می‌دهیم، سلول‌های ماهیچه‌ای واکنش نشان می‌دهند و فیبرهای ماهیچه‌ای قوی‌تر می‌شوند. به همین ترتیب، سلول‌های مغزی نیز با تمرین و تحریک شکل می‌گیرند. همان‌طور که می‌توانیم ماهیچه‌های خود را تقویت کنیم، می‌توانیم بخش‌های مختلف مغزمان را نیز بزرگ‌تر و قوی‌تر کنیم.

به همین دلیل است که مهم است نوجوان فرصت‌هایی برای شکل‌دادن به مغزش در مسیرهای مثبت داشته باشد. و از آنجا که مغز نوجوان در تعامل با محیط اطرافش شکل می‌گیرد، شما که با نوجوانی سروکار دارید، نقش مهمی در این فرآیند ایفا می‌کنید.

مطالعه پروفسور آلوارو پاسکوال-لئون

پروفسور آلوارو پاسکوال-لئون از دانشگاه پزشکی هاروارد، مطالعه‌ای جالب انجام داد که به ما بینشی از چگونگی شکل‌گیری مغز ارائه می‌دهد. اگر یک نوجوان مثلاً نواختن یک ساز موسیقی را یاد بگیرد، چه اتفاقی در مغز او می‌افتد؟ در این مطالعه، افرادی که موسیقی‌دان نبودند، یک تمرین پنج‌انگشتی روی پیانو را یاد گرفتند و روزانه دو ساعت تمرین کردند. فقط در عرض چند روز، بخشی از مغز که حرکات دست را کنترل می‌کرد، بزرگ‌تر شده بود. البته این تغییر وقتی تمرین متوقف شد، ناپدید شد. اما! اگر آن‌ها به مدت چهار هفته به تمرین ادامه می‌دادند، این تغییر پایدار می‌ماند و منطقه مغزی که حرکات دست را کنترل می‌کرد، بزرگ‌تر می‌شد.

نتیجه جالب‌تر این بود که گروهی دیگر از شرکت‌کنندگان که فقط تصور می‌کردند تمرین پیانو را انجام می‌دهند (بدون لمس واقعی پیانو)، نیز افزایش ارتباطات عصبی را تجربه کردند و بخشی از مغز آن‌ها که کنترل حرکات دست را برعهده داشت، بزرگ‌تر شد.

 

 

 

شکل‌دهی مغز نوجوان

مغز همانند یک ماهیچه عمل می‌کند؛ به این معنا که بخش‌هایی از مغز که بیشتر استفاده می‌شوند، قوی‌تر و بزرگ‌تر می‌شوند. این مفهوم به پلاستیسیته مغزی مربوط می‌شود. اگر یک چیز الاستیک باشد، مانند یک نوار کشی، می‌توان شکل آن را به‌طور موقت تغییر داد، اما وقتی رها می‌شود، به شکل اصلی خود بازمی‌گردد. اما اگر چیزی پلاستیک باشد، وقتی شکلش تغییر کند، آن شکل جدید حفظ می‌شود. مغز ما نیز پلاستیک است؛ یعنی وقتی بخشی از آن تغییر می‌کند، می‌تواند شکل جدید خود را حفظ کند. مغز نوجوانان به‌طور خاص از پلاستیسیته بالایی برخوردار است – هم به صورت مثبت و هم منفی – زیرا پلاستیسیته مغز در این دوره بیشتر از هر زمان دیگری در زندگی است.

بخش‌هایی از مغز که استفاده نمی‌شوند، ضعیف‌تر می‌شوند، همان‌طور که ماهیچه‌های بدون استفاده تحلیل می‌روند. و بخش‌هایی که نوجوان استفاده می‌کند یا محیط بر آن‌ها تمرکز می‌کند، قوی‌تر می‌شوند. اگر شما به‌طور مکرر از نوجوان انتقاد کنید، آن بخش مغز که به انتقادات واکنش می‌دهد، قوی‌تر می‌شود. اما اگر بر نکات مثبت تمرکز کنید و او را تشویق کنید، آن بخش مغز که به تشویق پاسخ می‌دهد، قوی‌تر می‌شود.

 

به‌عنوان مثال، **لئوناردو دی‌کاپریو** هنگام بازی در نقش **هاوارد هیوز** در فیلم **هوانورد**، تغییرات چشمگیری در مغزش تجربه کرد. هیوز از اختلال وسواس فکری-عملی (OCD رنج می‌برد و دی‌کاپریو برای ایفای این نقش، ماه‌ها را با روانپزشکی به نام **جفری شوارتز** و بیماران مبتلا به این اختلال گذراند تا زندگی با OCD را از نزدیک تجربه کند. او در حین ایفای نقش، کاملاً در اختلال وسواس فکری-عملی غرق شد. اما این باعث شد که مغز دی‌کاپریو تا حدی تغییر کند که او خود نیز دچار علائم OCD شد. پس از پایان فیلم‌برداری، دی‌کاپریو تقریباً سه ماه نیاز به درمان شدید داشت تا علائم این اختلال را از بین ببرد و مغزش را به حالت طبیعی بازگرداند.

چگونه ساختار مغز نوجوان شکل می‌گیرد؟

برای شروع، دست‌های خود را روی هم قرار دهید. (این کار سریع است، پس امتحان کنید.) دقت کنید که کدام دست بالاتر قرار گرفته است، راست یا چپ؟ حالا دست‌هایتان را پایین بیاورید و دوباره دست‌ها را روی هم قرار دهید، اما این بار با دست مخالف در بالا. چطور احساس می‌کنید؟ آیا راحت بود؟ بسیاری از ما این کار را سخت و غیرعادی می‌دانیم. این احساس به این دلیل است که مسیرهای عصبی شما به یک الگوی خاص عادت کرده‌اند. اما این مسیرها چگونه ایجاد می‌شوند؟

مغز به سه روش شکل می‌گیرد

۱. ایجاد مسیرهای عصبی جدید

وقتی چیزی جدید یاد می‌گیریم، مغز ما مسیرهای عصبی جدیدی ایجاد می‌کند. مثالی از دوران کودکی من: مادربزرگم که در سال ۱۸۹۸ متولد شده بود، در سن هشت سالگی به من یاد داد که گیتار بزنم. اگرچه گیتار قدیمی و سیم‌هایش فلزی و تیز بودند، یادگیری گیتار برای من آسان و لذت‌بخش بود. اما وقتی چند سال بعد به یک گروه موسیقی نوجوانان پیوستم، اوضاع سخت‌تر شد. مربی گروه موسیقی، **گوران**، به ما آکوردهای سخت‌تر و پیچیده‌تری، مانند آکوردهای باره، یاد داد که برای من با دستان کوچک آن زمان بسیار چالش‌برانگیز بود. اما با تمرین، مغزم مسیرهای عصبی جدیدی برای یادگیری این آکوردها ایجاد کرد، و این مسیرها با گذر زمان قوی‌تر شدند.

  1. تقویت مسیرهای عصبی

با تمرین مداوم روی آکوردها، مسیرهای عصبی مرتبط با آن‌ها قوی‌تر و سریع‌تر شدند. این فرآیند مانند پوشیده شدن مسیرهای عصبی با ماده‌ای به نام میلین است که به افزایش سرعت پیام‌های عصبی کمک می‌کند، درست مانند ساختن جاده‌ای با چندین خط تا ترافیک سریع‌تر جریان یابد. این همان چیزی است که باعث می‌شود مغز در یادگیری چیزهایی که بارها تمرین شده‌اند، کارآمدتر عمل کند.

  1. انقباض یا رشد نواحی مختلف مغز

بخش‌هایی از مغز که بیشتر مورد استفاده قرار می‌گیرند، رشد می‌کنند، در حالی که بخش‌هایی که کمتر استفاده می‌شوند، کوچک‌تر می‌شوند. به عنوان مثال، اگر نوجوانی تحت استرس مداوم باشد، ناحیه‌ای از مغز به نام **آمیگدالا** که با احساس ترس و نگرانی مرتبط است، بزرگ‌تر می‌شود. این امر می‌تواند باعث شود که نوجوان به طور مداوم دچار اضطراب و نگرانی شود. مغز نوجوانان به‌ویژه در برابر استرس حساس‌تر است.

 

 

مثالی از رشد مغزی

یکی از اولین شواهد افزایش اندازه ساختارهای مغزی از مطالعاتی بر روی رانندگان تاکسی لندن به دست آمد. در این مطالعه، محققان متوجه شدند که رانندگان تاکسی دارای هیپوکامپ بزرگ‌تری نسبت به گروه کنترل هستند. هیپوکامپ نقش مهمی در عملکرد حافظه دارد و رانندگان تاکسی لندن به دلیل نیاز به حفظ تعداد زیادی آدرس و مسیرهای پیچیده، از هیپوکامپ خود بیش از حد معمول استفاده می‌کنند. هر چه فرد مدت زمان بیشتری به عنوان راننده تاکسی کار کرده بود، هیپوکامپ او بزرگ‌تر شده بود. این نشان می‌دهد که بین نوع وظایفی که انجام می‌دهیم و اندازه ناحیه‌ای از مغز که در آن فعالیت دخیل است، ارتباط مستقیمی وجود دارد.

مغز انسان دیگر هرگز به اندازه اولیه خود باز نمی‌گردد، هنگامی که با یک ایده جدید گسترش یافته است.

*الیور وندل هولمز، نویسنده*

در نهایت، سومین روشی که مغز شکل می‌گیرد زمانی است که یک اتصال جدید بین دو مسیر عصبی ایجاد می‌شود، مسیری که قبلاً با هم متصل نبودند.

آیا تاکنون نام **سگ‌های پاولوف** را شنیده‌اید؟ ایوان پاولوف، یکی از پیشگامان روان‌شناسی، آزمایش‌هایی روی سگ‌ها انجام داد تا رفتار و شرطی‌سازی را مطالعه کند. او قبل از دادن غذا به سگ‌ها، زنگی را به صدا درمی‌آورد و پس از مدتی، سگ‌ها با شنیدن صدای زنگ، حتی بدون حضور غذا، بزاق ترشح می‌کردند. پاولوف در سال ۱۹۰۴ به دلیل این کشف موفق به دریافت جایزه نوبل در رشته پزشکی شد.

وقتی دو رویداد هم‌زمان رخ می‌دهند، این دو در سطح عصبی به یکدیگر متصل می‌شوند. نورون‌هایی که “با هم فعال می‌شوند، به هم متصل می‌شوند.” یعنی سلول‌های عصبی که هم‌زمان فعال می‌شوند، به هم متصل می‌شوند.

برای مثال، زمانی که بعد از دبیرستان به جنوب سوئد نقل مکان کردم، احساسات مثبتی نسبت به محیط جدیدم پیدا کردم. اکنون پس از سال‌ها، هر بار که به سوئد بازمی‌گردم، احساس خوشایندی در من زنده می‌شود. این پیوند احساسی در آن زمان در مغز من ایجاد شد و تا به امروز باقی مانده است. مغز ما افراد و تجربیات را به احساساتی که در آن لحظات تجربه کرده‌ایم متصل می‌کند.

مغز نوجوانان به‌طور خاص در دوره نوجوانی به‌صورت بی‌نهایت شکل‌پذیر است و این فرآیند ارتباطات عصبی و احساسی در مغز آن‌ها به‌طور مستمر در حال تغییر است.

بازسازی مغز نوجوان

مغز در دوران نوجوانی به دو روش خاص تغییر می‌کند که تأثیرات زیادی بر زندگی آن‌ها دارد:

  1. کاهش تعداد سلول‌های عصبی و ارتباطات آن‌ها این فرایند که به آن هرس عصبی می‌گویند، شامل کاهش تعداد سلول‌های عصبی (نورون‌ها) و ارتباطات بین آن‌ها (سیناپس‌ها) است. این فرآیند به‌طور ژنتیکی برنامه‌ریزی شده، اما تحت تأثیر تجربیات و استرس قرار می‌گیرد. اگرچه هرس عصبی ممکن است انرژی‌بر باشد و به نظر برسد که مغز در حال از دست دادن چیزی است، اما این فرآیند برای بهینه‌سازی کارایی مغز ضروری است.
  1. افزایش میلین‌سازی: هم‌زمان با هرس عصبی، میلین (ماده چربی که باعث افزایش سرعت انتقال اطلاعات در سلول‌های عصبی می‌شود) نیز در مغز نوجوانان افزایش می‌یابد. این تغییرات مغز را کارآمدتر و هماهنگ‌تر می‌کند، به‌گونه‌ای که اطلاعات به‌سرعت پردازش می‌شوند و فرآیندهای فکری و رفتاری بهتر هماهنگ می‌شوند.

در دوره نوجوانی، این دو فرایند – هرس عصبی و میلین‌سازی – به مغز کمک می‌کنند تا به سمت یک هماهنگی بیشتر پیش برود، مانند ارکستری که همه سازهای آن به خوبی با هم هماهنگ می‌نوازند.

نقش استرس در شکل‌گیری مغز نوجوان

استرس در دوران نوجوانی می‌تواند تأثیرات زیادی بر فرآیندهای هرس عصبی داشته باشد و باعث تشدید این فرآیند شود. استرس بیش‌ازحد می‌تواند به افزایش هرس و حذف بیش‌ازحد ارتباطات عصبی منجر شود که باعث عدم هماهنگی و تعادل در مغز می‌شود. این عدم تعادل ممکن است موقتی باشد، اما اگر شدید باشد، می‌تواند مشکلات بیشتری ایجاد کند.

بااین‌حال، مغز قابلیت بازسازی و بهبود دارد و حتی پس از دوره‌های استرس نیز می‌تواند به تعادل برگردد.

نقش تمرکز و تجربه در شکل‌گیری مغز

تجربیات و تمرکز ما بر روی موضوعات خاص نقش مهمی در شکل‌دهی مغز دارند. هرچه بیشتر روی چیزی تمرکز کنیم، مسیرهای عصبی مربوط به آن قوی‌تر می‌شوند و هرچه کمتر به یک موضوع توجه کنیم، احتمال اینکه این مسیرها هرس شوند، بیشتر می‌شود. در دوران نوجوانی، تمرکز و تجربیات نوجوانان به‌طور مستقیم بر مسیرهای عصبی که باقی می‌مانند یا حذف می‌شوند تأثیر می‌گذارد.

بنابراین، دوران نوجوانی یک دوره بحرانی برای شکل‌دهی مغز است و آنچه که در این دوره تجربه و تمرین می‌شود، نقش مهمی در توسعه مغز دارد.

افزایش نیاز به پاداش و شدت احساسات در دوران نوجوانی

در سال‌های نوجوانی، ما به یک افزایش قابل توجه در نیاز به پاداش، احساسات شدیدتر، و علاقه بیشتری به ارتباطات اجتماعی می‌رسیم. این ویژگی‌ها به همراه فرایندهایی مانند هرس عصبی و میلین‌سازی، تغییرات قابل‌توجهی در مغز نوجوان ایجاد می‌کنند.

در این دوره، مغز نوجوان هنوز مملو از جزئیات است تا زمانی که فرآیند هرس عصبی به پایان برسد. این همراه با افزایش شدت احساسات و اهمیت بیشتر به نظر دوستان می‌تواند به رفتارهای تکانشی یا پاداش‌محور منجر شود و باعث شود که تصمیمات بر اساس محاسبات ساده و جزئیات سطحی اتخاذ شوند، بدون اینکه آن‌ها را در یک چارچوب بزرگ‌تر قرار دهیم. این نوع تصمیم‌گیری که به آن تصمیم‌گیری بیش‌ازحد منطقی (hyperrational) نیز می‌گویند، می‌تواند حتی پس از دوران نوجوانی و تا اوایل دهه بیست‌سالگی ادامه پیدا کند.

نتایج مثبت و منفی این دوره

نکته مثبت در این دوره این است که تصمیم‌گیری‌های پاداش‌محور و ریسک‌پذیری می‌توانند به نوجوان کمک کنند تا به کشف دنیای جدید بپردازد و قدم از خانه والدین به سوی زندگی مستقل بگذارد. جمله‌ای مانند “همه‌چیز درست می‌شود! من شانسم را امتحان می‌کنم – چه چیزی ممکن است اشتباه شود؟” نمایانگر همین نوع تصمیم‌گیری است.

فرآیند تصمیم‌گیری در این دوره بر اساس جزئیاتی است که بدون تجربه کافی در زمینه‌های بزرگ‌تر مورد ارزیابی قرار می‌گیرند. این روش ممکن است گاهی به نتایج مطلوب برسد، اما گاهی نیز مشکلاتی ایجاد می‌کند. اگر به دوران نوجوانی خود فکر کنید، ممکن است از برخی تصمیماتی که در آن زمان گرفته‌اید، متعجب شوید و بپرسید: «چطور آن زمان به این شکل فکر می‌کردم؟» حالا جواب را می‌دانید.

مثالی از تصمیم‌گیری تکانشی

یکی از خاطراتی که به ذهن من می‌آید مربوط به زمانی است که در اوایل بیست‌سالگی بودم و بدون فکر کافی، به پیاده‌روی در شهر قاهره، یک شهر بزرگ و ناشناخته برای من، رفتم. بدون نقشه و حتی داشتن آدرسی که به خاطر داشته باشم، در شهری غریبه گم شدم. این تصمیم ناگهانی و بدون در نظر گرفتن شرایط واقعی باعث شد که برای مدتی در شهر سرگردان باشم، اما در نهایت با شناسایی یک خیابان آشنا، توانستم به مقصد خود بازگردم.

نقش هورمون‌ها در مغز نوجوانان

یکی از رایج‌ترین باورهای نادرست این است که هورمون‌های ناپایدار باعث دیوانگی نوجوانان می‌شوند و آن‌ها را از تعادل خارج می‌کنند. پروفسور دانیل جی. سیگل، متخصص مغز نوجوان، این باور را رد می‌کند و می‌گوید که هورمون‌ها تأثیر زیادی دارند، اما آنچه که نوجوانان تجربه می‌کنند، عمدتاً نتیجه تغییرات در مغز آن‌ها است، نه صرفاً هورمون‌ها.

اگرچه هورمون‌ها به طور مستقیم رفتارهای خاص را تعیین نمی‌کنند، اما مغز را به طرق مختلف تحت تأثیر قرار می‌دهند:

– هورمون‌های جنسی مانند استروژن، پروژسترون (در دختران) و تستوسترون (در پسران) بر قشر پیش‌پیشانی مغز که هنوز به طور کامل توسعه نیافته است، تأثیر می‌گذارند.

– هورمون‌ها بر ساختار و عملکرد مغز نوجوان تأثیر می‌گذارند و سرعت میلین‌سازی را تغییر می‌دهند، که این امر بر رشد مسیرهای عصبی و افزایش سرعت آن‌ها تأثیر می‌گذارد.

– هورمون‌ها تعداد گیرنده‌های مواد شیمیایی مختلف مانند دوپامین (که به سیستم پاداش مغز مربوط می‌شود) و آدرنالین (که با سیستم استرس مرتبط است) را تغییر می‌دهند.

– هورمون‌ها حساسیت بیشتری نسبت به موقعیت‌های اجتماعی ایجاد می‌کنند که باعث می‌شود رفتارهای احساسی و واکنش‌های بیشتری در نوجوانان دیده شود.

– مغز میمون (بخش لیمبیک مغز که با احساسات و بقا مرتبط است) تحت تأثیر بیشتری از هورمون‌ها قرار می‌گیرد که در فصل بعد بیشتر به آن خواهیم پرداخت.

این تأثیرات باعث می‌شود نوجوانان به شدت تحت تأثیر تغییرات احساسی و اجتماعی قرار گیرند، که در کنار تغییرات ساختاری در مغز، چالش‌های ویژه‌ای را برای این دوران ایجاد می‌کند.

بلوغ تنها مربوط به هجوم گسترده هورمون‌های جنسی نیست، بلکه به چگونگی تأثیر آن‌ها نیز مربوط می‌شود. در دختران، ترشح هورمون‌ها برای عملکرد تخمک‌گذاری به صورت چرخه‌ای و ماهانه است. بنابراین، دختران نوجوان نه تنها اولین چرخه‌های تخمک‌گذاری خود را تجربه می‌کنند، بلکه با نوسانات بزرگتری در هورمون‌ها نیز روبرو می‌شوند. پسران نوجوان چنین نوسانات هورمونی دوره‌ای را تجربه نمی‌کنند.

مطالعات نشان داده‌اند که مراحل مهم در رشد مغز در دوران نوجوانی بیشتر به مدت زمان سپری شده از شروع بلوغ مربوط است تا سن واقعی نوجوان.

هورمون‌ها بر نوجوان تأثیر می‌گذارند، اما عمدتاً این تغییرات ساختاری در مغز نوجوان است که تجربیات و دیدگاه‌های او را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

مغز نوجوان: آسیب‌پذیر و خسته

در دوران نوجوانی، تغییرات بزرگی در هورمون‌ها رخ می‌دهد که این تغییرات به نوبه خود بر توسعه و ساختار مغز تأثیر می‌گذارند. این تغییرات مغزی، به ویژه در آمیگدالای حساس نوجوانان (بخش مرتبط با احساسات در مغز)، نقش مهمی در رفتارهای نوجوانان دارند. **آمیگدالا**، که در مغز میانی (مغز میمون) قرار دارد، در نوجوانان بسیار حساس است و باعث می‌شود احساسات شدیدتر شوند. در شرایطی که یک بزرگسال ممکن است یک موقعیت را کسل‌کننده ببیند، یک نوجوان ممکن است واکنش بسیار شدیدی نشان دهد: “این غیرقابل باور است! چطور می‌توانند چنین کاری کنند؟”

حساسیت آمیگدالا همچنین باعث نوسانات شدید در سیستم پاداش و انگیزش می‌شود، که با تغییرات زیاد در سطوح دوپامین، هورمون پاداش، همراه است. این نوسانات باعث می‌شود که نوجوانان بین حالت‌هایی از “خیلی هیجان‌زده‌ام!” و “همه چیز بی‌معنی است، حوصله‌ام سر رفته!” جابجا شوند. افسردگی و اضطراب در دوران نوجوانی غیرمعمول نیست و حساسیت آمیگدالا ممکن است یکی از دلایل این وضعیت باشد.

در همین حال، لوب‌های پیشانی که مسئول تصمیم‌گیری و قضاوت هستند (مغز انسانی) هنوز در حال رشد هستند. این رشد می‌تواند برخی از اختلالات روانی مانند اختلال نقص توجه و بیش‌فعالی (ADHD را آشکار تر کند. تصاویر مغزی نشان داده‌اند که حجم لوب‌های پیشانی در افراد مبتلا به ADHD کمتر است.

با توجه به تمام این تغییرات در مغز، نیاز به خواب در نوجوانان افزایش می‌یابد. طبق گفته دکتر مایکل کروچتی، نوجوانان به ۹ تا ۹.۵ ساعت خواب در شب نیاز دارند که تقریباً یک ساعت بیشتر از میزان خواب مورد نیاز در سن ۱۰ سالگی است. دلیل این نیاز بیشتر به خواب این است که نوجوانان در مرحله دوم رشد شناختی هستند. خواب نه‌تنها به رشد مغز کمک می‌کند بلکه از پیامدهای جدی ناشی از کمبود خواب، مانند افسردگی، جلوگیری می‌کند.

تغییرات در چرخه خواب و بیداری

علاوه بر افزایش نیاز به خواب، چرخه خواب نوجوانان نیز تغییر می‌کند. طبق گفته

جان آکسل‌سون، پژوهشگر خواب در دانشگاه استکهلم، “نوجوانان چرخه خواب متفاوتی دارند. در این دوره از زندگی، تحقیقات نشان می‌دهد که آن‌ها به‌طور کلی بهتر است صبح‌ها  تا دیر وقت بخوابند.”

یک مطالعه بزرگ که عادات خواب بیش از ۵۲,۰۰۰ آمریکایی را بررسی کرده است، نشان داده که الگوی خواب در دوران نوجوانی تغییرات چشمگیری دارد. میانگین زمانی که نوجوانان به خواب عمیق می‌روند، در حدود سن ۱۸ سالگی به ۴:۳۰ صبح می‌رسد، در حالی که این زمان برای سنین دیگر حدود ساعت ۳ صبح است. این نشان می‌دهد که ریتم خواب نوجوانان حدود یک و نیم ساعت به تأخیر می‌افتد.

اما در عمل، چند ساعت خواب کافی است؟ یک پژوهش که توسط مالین یاکوبسون در سال ۲۰۲۲ منتشر شد، نشان داد که ۵۵ درصد از نوجوانان کمتر از ۸ ساعت در شب می‌خوابند و این کمبود خواب نه‌تنها بر سلامت روحی آن‌ها تأثیر می‌گذارد، بلکه بر عملکرد تحصیلی‌شان نیز اثر منفی دارد.

با توجه به این که مغز نوجوانان هم آسیب‌پذیر و هم خسته است، پرسش مهم این است: چگونه می‌توانیم به آن‌ها کمک کنیم؟

توسعه مغز در رابطه‌ها

از آنجا که مغز نوجوانان به سرعت در حال بازسازی و تغییر است، توانایی‌های آن‌ها برای فکر کردن، استدلال کردن، به خاطر سپردن، تمرکز کردن، تصمیم‌گیری و ارتباط با دیگران نیز تغییر می‌کند. مغز در این دوره به شدت تحت تأثیر محیط و روابط قرار دارد. این که نوجوان احساس امنیت یا ناامنی کند، تأثیر زیادی بر دیدگاه او نسبت به خود و دیگران دارد که در نهایت بر شکل‌گیری هویت او نیز اثر می‌گذارد.

ما در تعامل با مغز انعطاف‌پذیر نوجوانان می‌توانیم نقش مهمی ایفا کنیم و به شیوه‌ای مثبت بر رشد آن‌ها تأثیر بگذاریم.

نکات کلیدی برای به یاد سپردن

  • مغز نوجوان به شدت انعطاف‌پذیر است
  • سلول‌های مغزی و ماهیچه‌ها هر دو قابلیت پاسخگویی به تمرین و تحریک را دارند.
  • می‌توانید بخش‌های مختلف مغز را دقیقاً مانند ماهیچه‌ها قوی‌تر کنید.
  • مغز دارای ویژگی پلاستیسیته است؛ یعنی وقتی شکلی به آن داده شود، آن شکل را حفظ می‌کند. بنابراین مغز به شکلی که آن را تمرین می‌دهید، تغییر می‌کند.

مغز به سه روش شکل می‌گیرد

  1. مسیرهای عصبی جدید ایجاد می‌شوند.
  2. این مسیرهای عصبی تقویت می‌شوند.

۳ .مسیرهای عصبی به هم متصل می‌شوند؛ سلول‌هایی که با هم فعال می‌شوند، به هم متصل می‌شوند.

– بازسازی مغز نوجوان:

– دو تغییر اصلی در مغز نوجوانان رخ می‌دهد: هرس عصبی و میلین‌سازی.

– این تغییرات باعث می‌شوند مغز جوانان هماهنگ‌تر عمل کند، مانند ارکستری که همه سازها با هم هماهنگ می‌نوازند.

– برجسته‌سازی مثبت:

– نوجوانان تمایل دارند که در تصمیم‌گیری‌ها بیش از حد به نتایج مثبت تأکید کنند که این به آن‌ها کمک می‌کند جهان را کاوش کرده و از خانه والدین به سمت استقلال حرکت کنند.

– تصمیمات نوجوانان اغلب بر اساس محاسبات جزئی است و به ندرت تمام جوانب در نظر گرفته می‌شود، این همراه با تأکید بر خوش‌بینی باعث می‌شود تصمیمات ریسک‌پذیرتری بگیرند.

– هورمون‌ها:

– هورمون‌ها تأثیر دارند، اما بازسازی مغز نوجوانان است که بیشترین تأثیر را بر تجربیات و دیدگاه‌های آن‌ها دارد.

– مغز در رابطه‌ها توسعه می‌یابد

– شما به عنوان یک فرد در تعامل با مغز نوجوانان، می‌توانید نقش مثبتی در توسعه مغز آن‌ها ایفا کنید.

تأملات:

  1. مغز به اندازه ماهیچه‌ها انعطاف‌پذیر است. درباره این موضوع چه فکری می‌کنید؟
  2. در دوران نوجوانی، مغز فرآیندهایی چون هرس عصبی و میلین‌سازی را تجربه می‌کند که انرژی زیادی مصرف می‌کند و می‌تواند گیج‌کننده باشد. آیا این را در نوجوانان دیده‌اید؟ چطور؟
  3. نوجوانان در تصمیم‌گیری‌هایشان بیش از حد به نتایج مثبت تأکید دارند. آیا این را در عمل دیده‌اید؟ چگونه؟
  4. تعامل با مغز نوجوان می‌تواند تأثیرات مثبتی داشته باشد. شما درباره این موضوع چه فکر می‌کنید؟

کد سه لایه آگاهی مغز نوجوان

آیا تاکنون از خود پرسیده‌اید چرا نوجوانان نمی‌توانند فراتر از لحظه حال فکر کنند و پیامدهای رفتار خود را در نظر بگیرند؟ یا شاید وقتی نوجوان شما با کوچک‌ترین مسئله‌ای بسیار عصبانی می‌شود و شما با واکنش‌های تند و تیز او روبرو می‌شوید، تعجب کرده باشید؟ کودکی که تا دیروز به‌طور معصومانه بازی می‌کرد، حالا تبدیل به … شاید نه “هیولا”، اما …

البته، این مسئله به همه نوجوانان مربوط نمی‌شود. هرکدام از نوجوانان با دیگری متفاوت است. برخی نوجوانان برون‌گرا و برخی دیگر درون‌گرا هستند. یک نوجوان درون‌گرا ممکن است احساسات خود را به درون بکشاند به جای آنکه آن‌ها را به بیرون بروز دهد.

اما در اینجا، به سه بخش اصلی مغز می‌پردازیم و تأثیر آن‌ها بر تفکر، خشم، ناتوانی در کنترل تکانه‌ها و بسیاری موارد دیگر را بررسی خواهیم کرد. این بخش‌ها در همه انسان‌ها وجود دارند، چه برون‌گرا باشند چه درون‌گرا – اگرچه ممکن است به شیوه‌های متفاوتی ظاهر شوند.

درک سه بخش مغز که در رشد مغز کودکان نیز مشاهده می‌شود، بر اساس پژوهش‌هایی است که از جمله توسط عصب‌شناس پاول مک‌لین انجام شده است او در دهه ۱۹۶۰ مدلی را پیشنهاد داد که در آن مغز به سه بخش تقسیم می‌شد و این بخش‌ها هرکدام عملکردهای خاصی داشتند. لازم به ذکر است که این مدل ساده‌سازی مغز پیچیده ما است. از نظر آناتومی، هم‌پوشانی قابل‌توجهی بین این بخش‌ها وجود دارد و اطلاعات به روش‌های مختلفی بین آن‌ها جابجا می‌شوند. با این حال، و همان‌طور که مک‌لین خودش اشاره کرد، این مدل به‌عنوان یک استعاره مفید برای درک رفتارهای ما کاربرد دارد. پروفسور رابرت ساپولسکی و چندین پژوهشگر دیگر نیز به این نکته اشاره کرده‌اند.

اکنون ما به بررسی عمیق‌تر این سه بخش خواهیم پرداخت و دیدگاه‌های بیشتری را درباره چگونگی ارتباط رفتارهای مختلف با آن‌ها ارائه خواهیم داد. اما ابتدا می‌خواهم داستانی را از یک شب تعریف کنم که در آن این سه بخش به وضوح در عمل دیده شدند.

شام شبانه با سه بخش مغز در حال فعالیت

من و همسرم به شام دعوت شده بودیم. آن‌ها در یک آپارتمان زیبا زندگی می‌کردند و قبل از نشستن برای شام، ما به تحسین اتاق‌های زیبا پرداختیم. علاوه بر من و همسرم، چهار مهمان دیگر نیز به این شام دعوت شده بودند. برخی را می‌شناختم و برخی را نه.

بعد از مدتی، همه ما دور یک میز زیبا نشسته بودیم که با شمع‌های قدیمی و ظروف نقره‌ای تزیین شده بود. خیلی زود شراب قرمزی سرو شد که به نظر می‌رسید برای این غذا انتخاب شده بود. ما عطر شراب را حس کردیم و مزه‌ای از آن را چشیدیم و طعم خوب آن را تحسین کردیم.

چند نفر از مهمانان و همچنین میزبانان، در زمینه شراب اطلاعات خوبی داشتند و به زودی بحثی دقیق درباره منشا شراب، نوع انگور، و سال تولید آن شکل گرفت. همه جزئیات با دقت مورد بحث قرار گرفت.

ما چند جرعه دیگر از شراب چشیدیم و به تحلیل‌های پیچیده درباره طعم شراب ادامه دادیم. یکی از افراد حاضر در مهمانی، به خصوص در این زمینه بسیار ماهر بود و برای ما درباره انواع انگور و منطقه‌ای که شراب از آنجا آمده بود، توضیح داد. ما لیوان‌های خود را با احترام بالا بردیم، عطر آن را بوییدیم و چند قطره لذت‌بخش دیگر نوشیدیم. طعمی ملایم از بشکه‌های بلوط و کمی رایحه‌ای از بادیان حس می‌شد، یا حداقل من این‌طور تصور می‌کردم. در واقع من چیزی از شراب نمی‌دانستم، اما سعی می‌کردم با دیگران همراهی کنم. طعم شراب گفته می‌شد که غنی و کمی تلخ بود. لذت‌بخش بود. و تحلیل به پایان رسید.

چند ساعت از شروع شام گذشته بود و همه ما کمی بیشتر آرام شده بودیم. لذت بخش بود که پس از یک هفته کاری، به این شام آمده‌ایم. مکالمات گرم و صمیمانه بود و حال و هوای دلپذیری وجود داشت. اما یکی از ما به نام کسی که ما او را پتر می نامیم  به وضوح از دیگران آرام‌تر بود، در واقع باید بگویم که او بسیار آرام و راحت‌تر از دیگران بود. او به همسرش نزدیک‌تر شد، او را بهترین دوست خود معرفی کرد و با صدای بلند اعلام کرد که همه را دوست دارد. دست‌های او در هوا حرکت می‌کرد و یک لیوان شراب نزدیک بود به زمین بیفتد. او با صدای بلند فریاد زد: “شما بهترین دوستان من هستید! ما باید هر شنبه شب اینجا جمع شویم. به سلامتی!”

بعد از چند ساعت دیگر، پیتر حالا به شدت آرام شده بود. او که به نظر خوابیده بود، کمی به سمت میز خم شده و چرت می‌زد. اما ناگهان یکی از دوستانش که از کنار او عبور می‌کرد، به طور تصادفی او را لمس کرد. پیتر بلافاصله بلند شد و با عصبانیت فریاد زد: “چی کار می‌کنی؟ نمی‌بینی داری چیکار می‌کنی؟”

می‌توانید ببینید که چگونه سه بخش مغز پیتر یکی پس از دیگری فعال شدند؟ ابتدا مغز انسان او درخشید، زمانی که به تحلیل دقیق شراب پرداخت. سپس مغز میمون او کنترل را در دست گرفت و احساساتش بدون هیچ کنترلی فوران کرد. و در نهایت، مغز خزنده او وقتی با عصبانیت و غریزی به یک ضربه کوچک واکنش نشان داد، وارد عمل شد.

شخصیت پیتر

ممکن است شروع به این فکر کنید که پیتر واقعاً چه کسی است و چگونه معمولاً رفتار می‌کند. آیا او فردی است که در تجزیه و تحلیل دقیق و منطقی مهارت دارد؟ یا شخصی است که به طور تکانشی رفتار می‌کند و اغلب احساساتش را بی‌پرده بروز می‌دهد؟ یا شاید پیتر فردی با مزاج تند است که به راحتی عصبانی می‌شود؟ ممکن است این سوالات را بپرسید، زیرا در طی چند ساعت پیتر به وضوح سه رفتار کاملاً متفاوت از خود نشان داد.

چرا پیتر این سه رفتار متفاوت را نشان می‌دهد؟

الکل می‌تواند بخش‌هایی از مغز را از کار بیندازد و هرچه میزان الکل در بدن بیشتر شود، آگاهی تغییر کرده و رفتارها نیز دگرگون می‌شود. برخی از بخش‌های مغز به سادگی در مه غلیظ الکل فرو می‌روند و دیگر درست کار نمی‌کنند. در نتیجه، ما به طور موقت دچار نوعی آسیب مغزی می‌شویم.

در این حالت، لایه‌های مختلف آگاهی یکی پس از دیگری کنترل را به دست می‌گیرند. همین اتفاق در هنگام استرس هم در مغز رخ می‌دهد. وقتی فشار زیادی وجود دارد و ذهن شما به شدت درگیر و پر است، ممکن است توانایی فکر کردن منطقی را از دست بدهید. لازم است به یاد داشته باشیم که مغز نوجوان به طور خاص نسبت به استرس حساس‌تر است، به این دلیل که همزمان با فشارهای زیاد ناشی از تغییرات ساختاری مغز، انسان هنوز به طور کامل تکامل نیافته است. این بدان معناست که برای خاموش کردن بخش انسان‌گونه مغز نوجوان، نیازی به استرس زیادی نیست.

تاثیر الکل بر عملکرد مغز

زمانی که هوشیار هستیم و خوب استراحت کرده‌ایم، همه بخش‌های مغز به درستی کار می‌کنند. اما اگر چند لیوان الکل مصرف کنیم، توانایی تحلیل و دیدن پیامدهای رفتارمان از کار می‌افتد. در حالی که بخش احساسی مغز هنوز به خوبی کار می‌کند، اما بدون هیچ‌گونه فیلتری عمل می‌کند. شاید شنیده باشید: “حقیقت را از زبان کودکان و مست‌ها می‌شنوی.” وقتی مقدار مشخصی الکل در بدن وجود داشته باشد، ما بدون اینکه به پیامدهای حرف‌هایمان فکر کنیم، آنچه را که احساس و فکر می‌کنیم می‌گوییم. ما به چگونگی دریافت گفته‌هایمان توجهی نمی‌کنیم، زیرا توانایی‌مان برای دیدن پیامدها به طور موقت از کار افتاده است. شاید این نوع رفتار را در نوجوان خودتان هم مشاهده کرده باشید یا حتی در خودتان وقتی تحت فشار و استرس هستید.

تأثیر استرس یا الکل بر سیستم احساسی

اگر به نوشیدن الکل ادامه دهیم یا استرس بیشتری را تجربه کنیم، سیستم احساسی ما نیز تحت تأثیر مه الکل یا استرس قرار می‌گیرد و دیگر به درستی عمل نمی‌کند. تنها چیزی که باقی می‌ماند، سیستم بقا و غریزی ما است. در این حالت، اگر احساس خطر کنیم، فقط دو گزینه داریم: فرار یا حمله. گاهی هم ممکن است مانند برخی حیوانات که برای فرار از خطر خود را به مردن می‌زنند، بی‌حرکت شویم.

 

 

 

 

 

عملکرد بخش‌های مختلف مغز

بیایید عملکرد سه بخش مغز را جمع‌بندی کرده و آن‌ها را به رفتارهای نوجوان در زندگی روزمره مرتبط کنیم.

مغز خزنده – بخش ۱

همان‌طور که در توسعه مغز کودکان دیدیم، قدیمی‌ترین بخش مغز در پایین‌ترین قسمت قرار دارد – ساقه مغز، که در بسیاری از گونه‌ها از انسان گرفته تا مارمولک‌ها وجود دارد. این بخش که اغلب به عنوان “مغز خزنده” شناخته می‌شود، مسئول تنظیم خودکار عملکردهای بدنی ما است، مثل اینکه وقتی سطح قند خون پایین می‌آید، بدن به ما می‌گوید که وقت غذا خوردن است، یا بدن دمای خود را حفظ می‌کند و قلب به تپش ادامه می‌دهد.

زمانی که نوجوان بر اساس غریزه عمل می‌کند، این مغز خزنده است که کنترل را به دست دارد. نوجوان دیگر به صورت منطقی فکر نمی‌کند و تنها به صورت غریزی عمل می‌کند.

مغز میمون – بخش ۲

این بخش جدیدتر از مغز است که همزمان با توسعه پستانداران شکل گرفته است. اینجا همان‌طور که گفته شد، سیستم لیمبیک قرار دارد که در وسط مغز واقع شده و مرکز احساسات ما محسوب می‌شود. زمانی که نوجوان به صورت احساسی واکنش نشان می‌دهد، این مغز میمون است که کنترل را در دست دارد.

مغز انسان – بخش ۳

جدیدترین بخش مغز مسئول تفکر منطقی، شناخت، ذخیره‌سازی خاطرات، پردازش محرک‌های حسی و تفکر انتزاعی است. شما این بخش از مغز را به شدت در هنگام خواندن این کتاب به کار می‌گیرید. این بخش شامل لوب‌های پیشانی و قشر مغز است – به صورت ساده، مغز انسان.

زمانی که نوجوان به طور منطقی بحث می‌کند، مغز انسان کنترل را در دست دارد. ما می‌توانیم به صورت منطقی درباره موضوعات صحبت کنیم و دیدگاه‌های مختلف را در نظر بگیریم. البته این بخش‌ها با یکدیگر همکاری می‌کنند. برای مثال، اگر یک بخش ترسناک از یک کتاب را بخوانیم، مغز انسان به مغز میمون سیگنال می‌دهد که باید احساس ترس کنیم، که این به نوبه خود می‌تواند باعث شود مغز خزنده بدن ما را به لرزش درآورد. هر بخش از مغز به عنوان یک لایه آگاهی خاص عمل می‌کند. سطح آگاهی ما بسته به اینکه کدام بخش مغز در حال واکنش است، متفاوت خواهد بود.

آیا مغز نوجوانان به روش خاصی کار می‌کند؟

همه انسان‌ها این بخش‌های مغزی را دارند، اما در دوران نوجوانی این بخش‌ها به صورت متفاوتی عمل می‌کنند. در این دوره، مغز خزنده و مغز میمون به شدت فعال هستند، اما مغز انسان ضعیف‌تر است، چرا که هنوز به طور کامل توسعه نیافته است. این بدان معناست که مغز انسان قدرت کافی برای کنترل غرایز و امیال احساسی را ندارد. به عبارتی، نوجوان شبیه به یک ماشین فراری است که گاهی بدون فرمان و ترمز حرکت می‌کند.

توسعه کامل لوب‌های پیشانی، مغز انسان، تا حدود ۲۵ سالگی طول می‌کشد. این نکته دو نتیجه بسیار مهم دارد. اول اینکه هیچ بخشی از مغز بزرگسالان به اندازه مغز انسان تحت تاثیر دوران نوجوانی قرار نمی‌گیرد. دوم اینکه نمی‌توانیم دوران نوجوانی را بدون در نظر گرفتن تاخیر در توسعه مغز انسان درک کنیم.

در دوران نوجوانی، سیستم لیمبیک، یا همان مغز میمون، به شدت فعال است، در حالی که لوب‌های پیشانی، یا مغز انسان، هنوز در تلاش هستند تا به صورت کارآمد عمل کنند. این یکی از دلایلی است که نوجوانان گاهی ممکن است بسیار ناامید، شگفت‌انگیز، احمقانه، تکانشی، الهام‌بخش، مخرب، خودویرانگر، دلسوز و حتی خودخواه به نظر برسند.

سه لایه آگاهی مغز نوجوان

تمامی انسان‌ها این بخش‌های مغز را دارند، اما در دوران نوجوانی این بخش‌ها به شیوه‌ای متفاوت عمل می‌کنند. در این دوره، مغز خزنده و مغز میمون به شدت فعال هستند، اما مغز انسان ضعیف‌تر است زیرا هنوز به‌طور کامل توسعه نیافته است. این بدان معناست که مغز انسان توان کافی برای مهار غرایز و تکانه‌های احساسی که از بخش‌های پایین‌تر مغز می‌آید را ندارد. این وضعیت مانند یک ماشین فراری است که گاهی بدون فرمان و ترمز حرکت می‌کند.

لوب پیشانی که به صورت ساده به عنوان مغز انسان شناخته می‌شود، آخرین بخشی از مغز است که به‌طور کامل بالغ می‌شود. این فرآیند شامل افزایش تعداد سیناپس‌ها، میلین‌سازی (عایق شدن نورون‌ها برای سرعت بخشیدن به انتقال اطلاعات) و سوخت و ساز مواد در مغز است. این بخش تا حدود ۲۵ سالگی به‌طور کامل عملکرد خود را به دست نمی‌آورد. این امر دو نتیجه بسیار مهم به دنبال دارد:

  1. اول اینکه، هیچ بخشی از مغز بزرگسالان به اندازه مغز انسان تحت تاثیر دوران نوجوانی قرار نمی‌گیرد.
  2. دوم اینکه، نمی‌توانیم دوران نوجوانی را بدون در نظر گرفتن تکامل دیرهنگام مغز انسان درک کنیم.

در طول نوجوانی، سیستم لیمبیک یا همان مغز میمون، به شدت فعال است، در حالی که قشر پیشانی، یا مغز انسان، هنوز در حال تلاش برای درک چگونگی کار کردن و هماهنگ کردن این بخش‌ها است. این موضوع توضیح می‌دهد که چرا نوجوانان گاهی می‌توانند بسیار ناامیدکننده، شگفت‌انگیز، ساده‌لوح، تکانشی، الهام‌بخش، مخرب، خودویرانگر، دلسوز، خودخواه، غیرقابل‌درک و حتی تغییر دهنده جهان به نظر برسند.

تغییرات شناختی نوجوانان و والدین:

یکی از تغییراتی که در طول نوجوانی و در نتیجه رشد مغز انسان رخ می‌دهد، این است که برای اولین بار نوجوانان والدین خود را به‌عنوان انسان‌هایی با نقاط ضعف و کاستی‌های خودشان می‌بینند، نه به‌عنوان قهرمانانی بی‌نقص. این تغییر به تدریج و همزمان با توسعه مغز انسان در نوجوانان رخ می‌دهد و به آن‌ها کمک می‌کند تا از محیط امن خانه خارج شده و به دنیای بزرگتر وارد شوند. در دوران کودکی، والدین الگوهایی هستند که وظیفه حفظ بقا و حمایت از کودک را بر عهده دارند و این وابستگی به قدری مهم است که حتی در صورت آسیب، کودکان والدین خود را دوست دارند و از آن‌ها حمایت می‌کنند.

مطالعات بر روی مغز نوجوانان:

مطالعات متعددی با استفاده از تصویربرداری مغزی انجام شده‌اند تا تفاوت‌های بین مغز نوجوان و مغز بزرگسالان را در شرایطی که نیاز به برنامه‌ریزی و کنترل اجرایی دارند، بررسی کنند. این مطالعات نشان داده‌اند که زمانی که نوجوانان موفق می‌شوند به خوبی برنامه‌ریزی کنند و به سوی یک هدف حرکت کنند، فعالیت بیشتری در لوب پیشانی خود نسبت به بزرگسالان دارند. به عبارت دیگر، نوجوانان باید بیشتر تلاش کنند تا به همان میزان کنترل اجرایی که بزرگسالان دارند، دست یابند. جای تعجب نیست که مغز نوجوانان گاهی بیش از حد **داغ** می‌شود!

دلایل کاهش کارایی لوب پیشانی در دوران نوجوانی

عملکرد لوب پیشانی در دوران نوجوانی به سه دلیل کاهش می‌یابد:

  1. هرس سیناپسی: به دلیل فرایند بزرگ هرس عصبی در مغز نوجوانان، برخی از سیناپس‌هایی که اهمیت چندانی ندارند، از بین می‌روند.
  2. کندی ارتباط بین سیناپس‌ها: ارتباط بین سیناپس‌ها هنوز ضعیف است، زیرا آن‌ها هنوز به‌طور کامل میلین‌سازی نشده‌اند و مسیرهای عصبی هنوز به اندازه کافی قوی و گسترده نشده‌اند تا سیگنال‌ها را به سرعت انتقال دهند.
  3. هم‌زمانی ضعیف بین بخش‌های مختلف:
  4. بخش‌های مختلف مغز نوجوان هنوز به‌خوبی هماهنگ نشده‌اند و در تلاش هستند که به سمت اهداف متفاوت حرکت کنند.

علاوه بر این، لوب پیشانی نوجوانان در معرض تاثیرات **هورمون‌های جنسی** قرار دارد. بنابراین جای تعجب نیست که در دوران نوجوانی، **آشفتگی** زیادی در ذهن آن‌ها ایجاد شود.

توجه

به علت طولانی شدن مقاله که بخشی از کتاب” مغز نوجوان خودت و حک کن ” از باقیمانده مطلب در اینجا پرهیز می کنیم. اگر چنانچه علاقه به خواندن همه مطالب از جمله  درباره تصمیم گیریها و علل مسائل مختلف نوجوانی از جمله پرخاشگری و اختلالات احتمالی و مطالب عمیق تر دیگر در سنین نوجوانی هستید، خواندن   کتاب فوق را پیشنهاد میکنیم. کتاب مورد نظر را میتوانید از سایت تهیه فرمایید.

به این مقاله امتیاز دهید
در تلگرام
کانال ما را دنبال کنید!
Created by potrace 1.14, written by Peter Selinger 2001-2017
در آپارات
ما را دنبال کنید!

مطالب زیر را حتما مطالعه کنید

ویژگی های نوچوانان ۱۸-۱۳
ترسها و بلوک های ذهنی
نقش کوچینگ در حمایت از نوجوانان و والدین: مسیری به سوی بهبود ارتباطات و رشد فردی
آنچه باید درباره نوجوان خود بدانیم
چگونه با نوجوان خود ارتباط موثر داشته باشیم؟
چگونه با نوجوان خود ارتباط موثر داشته باشیم؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
دسته‌ها
  • مقالات
نوشته‌های تازه
  • ویژگی های نوچوانان ۱۸-۱۳
  • ترسها و بلوک های ذهنی
  • نقش کوچینگ در حمایت از نوجوانان و والدین: مسیری به سوی بهبود ارتباطات و رشد فردی
  • آنچه باید درباره نوجوان خود بدانیم
  • کد گذاری مغز نوجوانان
  • تلفن تماس: 09305303345
  • ایمیل: info@coachmodares.com
  • شبکه های اجتماعی:

دسترسی سریع

صفحه اصلی
درباره من
تماس با من
وبلاگ

خدمات کوچینگ

کوچینگ زندگی
کوچینگ تدریس
محصولات آموزشی
مشاوره

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به فرزانه جعفری می‌باشد.